گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 80
رویکرد استراتژیک به اخبار آخرالزمان-قسمت دوم






عبدالله بن کثیر میگوید: نزد حضرت صادق(ع) بودم که مهزم بر ایشان وارد شد و گفت: فدایت شوم، مرا دربارة این امري که
اي مهزم وقت نمایان دروغ میگویند و آنان که عجله میکنند » : منتظر آنیم آگاه ساز که چه زمانی است؟ حضرت پاسخ فرمود
اشاره: نویسندة محترم در قسمت نخست این مقاله، دربارة جهت صدور .« هلاك میشوند و آنان که تسلیم باشند نجات مییابند
اخبار آخرالزمان و دستهبندي اینگونه اخبار و روایات، به اخبار نشانهگذار و اخبار استراتژیک سخن گفت. آنگاه به بحث از
پیشنیازهاي فکري فرهنگی نگرة استراتژیک به اینگونه روایات پرداخت؛ اوّل، جمع بین اعتقاد به تقدیر علمی و عینی خداوند با
زمینهسازي؛ و دومین پیشنیاز را در ادامۀ مطلب در این قسمت پی میگیریم. 2. درك فلسفۀ تاریخی از ظهور یکی دیگر از
شاخصههایی که بستر فرهنگی براي زمینهسازي و خلق استراتژي دربارة ظهور را فراهم میکند، درك فلسفۀ تاریخی از ظهور است.
صفحه 17 از 50
در مقابل، خرق عادت دیدن اصل ظهور و خلق الساعه دانستن مختصات آن از یک سو، و هر اقدام مرتبط با ظهور را از باب عجله
در ظهور محکوم به هلاکت دانستن از سوي دیگر، مانع این گفتمان میباشد. چنین تلقیاي محصول برداشت متجزّي و ناقص از دو
دسته روایت زیر است: الف روایاتی که ظهور را ناگهانی معرفی مینماید؛ مانند این روایتها: به پیامبر عرض شد: اي رسول
تنها خداست که چون » خدا(ص) آن قائم از نسل شماست، چه وقت ظهور میکند؟ آن حضرت فرمود: ظهور او مانند قیامت است
1و 2 امام باقر(ع) .« زمانش فرا رسد آشکارش میسازد. فرا رسیدن آن بر آسمانیان و زمینیان پوشیده است، جز به ناگهان بر شما نیاید
هل ینظرون إلّا الساعۀ أن تأتیهم بغتۀً و هم لایشعرون؛ 3 آیا چشم به راه چیزي جز آن ساعتند که ناگاه و » نیز در تفسیر آیۀ شریفۀ
4 بغتۀً بودن ظهور یعنی غافلگیر .« مراد از ساعت, ساعت قیام قائم است که ناگهان برایشان بیاید » : میفرماید .« بیخبرشان بیاید
شدن با تأثیر گذاشتن در آن و نقش آفرینی در آن ناسازگار است! ب روایاتی که مردم را از عجله در ظهور نهی میکند؛ مانند:
منظور از این امر, امر (قائم) ماست که همان امر خداوند عزّوجلّ میباشد پس نباید » : 5 فرمودهاند « أتی أمرالله فلا تستعجلوه » ذیل آیۀ
6 عبدالله بن کثیر میگوید: نزد حضرت صادق(ع) بودم که مهزم بر ایشان وارد شد و گفت: فدایت شوم، .« به سوي آن تعجیل شود
اي مهزم وقت نمایان دروغ میگویند و » : مرا دربارة این امري که منتظر آنیم آگاه ساز که چه زمانی است؟ حضرت پاسخ فرمود
7 وقتی امام در پاسخ از وقت ظهور؛ چنین میفرماید .« آنان که عجله میکنند هلاك میشوند و آنان که تسلیم باشند نجات مییابند
معنایش این است که وقتی نزد خداست شما تسلیم باشید اما اگر بخواهیم با اقدام خویش آنرا جلو بیندازید از مصداق عجله و
موجب هلاکت است! ج تجارب تاریخی ناموفق این رسوب را متراکمتر کرده است. غیر از تجارب ادّعاي مهدویت یا توقیت که
رسوا شده است، برخی جنبشها و قیامها, زمینه ساز ظهور معرفی شدهاند که هرگز به سرانجام ظهور نرسیدهاند. نهضت سربداران یا
حکومت صفویه نمونه نزدیک به ماست. حجم این جنبشها از زمان معاصر معصومین(ع) تاکنون به حدي است که دیگر حافظه
تاریخی شیعیان نسبت به مشابه اینها شرطی شده و به سختی بتوان از دولت زمینهساز و مانند آن سخن گفت. به اینگونه برداشتها
از روایات میتوان دو جواب نقضی و حلی داد: پاسخ به برداشتها 1. پاسخ نقضی: این برداشت که زمینهسازي و داشتن استراتژي
براي مواجهه با ظهور، با ناگهانی بودن ظهورنمیسازد یا از مصادیق عجله براي ظهور است، لااقل با دو دسته از روایات نقض
هر یک از شما باید براي » : میشود: الف روایاتی که به تهیه و آمادگی براي ظهور فرا میخواند از جمله: امام صادق(ع) فرمود
خروج حضرت قائم(ع) عدّه فراهم کند ولو یک تیر؛ خداي تعالی هر گاه بداند کسی چنین نیتی دارد امید آن است که عمرش را
هر کس اسبی را نگه دارد در حالی که متوقّع امر ماست و به سبب » : 8 امام کاظم(ع) فرمود .« طولانی کند تا حضرت را درك کند
آن دشمنان ما را خشمگین سازد، در حالی که او منسوب به ماست خداوند روزياش را فراخ گرداند، و به او شرح صدر عطا کند و
9 ب روایاتی که دعا براي تعجیل فرج را دستور میدهد: امام .« او را به آرزویش برساند و در رسیدن به خواستههایش یاري کند
به خداسوگند، او غیبتی خواهد داشت که در آن تنها کسانی از هلاکت نجات مییابند که خداوند آنها » : حسن عسکري(ع) فرمود
10 امام عصر(ع) در توقیعی خطاب به اسحاق .« را به قول به امامتش ثابت قدم داشته و در دعا براي تعجیل فرجش موفق کرده است
11 پس باید تعجیل فرج مورد مطالبۀ شیعه باشد. .« براي تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما همان است » : بن یعقوب فرمود
به خوبی این را « بداء » واضح است امر دعا، به محال تعلق نگرفته و باید فرج قابل جلو آمدن باشد تا دعا مفید واقع شود. احادیث
دعا ردّ قضا میکند در حالی که از آسمان نازل شده و محکم و قطعی هم شده » : اثبات مینماید؛ از جمله امام صادق(ع) فرمود
13 میبینیم دعا براي تعجیل فرج، لازمهاش تلاش براي تعجیل فرج .« دعا کنندة بدون عمل نیز مثل تیرانداز بیکمان است » 12.« باشد
است و این تلاش چیزي جز آمادگی و زمینهسازي که در روایات دستۀ اول گذشت نیست. 2. پاسخ حلی: روایات از یک سو بیان
میکند: ظهور مثل قیامت ناگهانی رخ میدهد پس غافلگیر کننده است و از سوي دیگر ما را مکلف به آمادگی، زمنیه سازي و دارا
بودن استراتژي میطلبد. این دو دسته روایت هیچ تعارضی با هم ندارند و به خوبی قابل جمعاند. چنانکه بارها تأکید شد، مختصات
صفحه 18 از 50
زمانی ظهور قابل کشف نیست و استراتژيها نیز مربوط به آن نمیباشد. ناگهانی بودن، مقابل توقیت است و حال اینکه محصول
استراتژي ما هرگز توقیت نمیباشد. توقیت در روایات دو پیامد تربیتی منفی دارد که با ناگهانی قرار دادن ظهور رفع شده است. آن
دو اثر عبارتند از: الف اگر بداء تأخیري رخ دهد، موجب سستی ایمانها میشود. فضیل بن یسار از امام باقر(ع) نقل میکند که،
کسانی که وقت گذارند دروغ » : در پاسخ به این پرسش که آیا براي این امر (قیام قائم) وقت (مشخص) وجود دارد, سه بار فرمود
زمانی که موسی(ع) قومش را براي رفتن به میقات پروردگارش ترك کرد به آنها وعده داد که تا سی روز » : پس فرمود .« میگویند
دیگر برمیگردد اما زمانی که خداوند ده روز دیگر بر آن افزود قومش گفتند موسی(ع) خلاف وعده کرده پس کردند آنچه
اگر به ما گفته » : 14 ب اگر توقیت, وقت دوري براي ظهور باشد عمل مناسب از منتظران سر نمیزند. امام کاظم(ع) فرمود .« کردند
شود این امر (ظهورقائم) تا دویست یا سیصد سال دیگر واقع نمیشود، دلها سخت میشد و بیشتر مردم از اسلام برمیگشتند اما
15 مشخص نبودن .« گفتهاند: این امر چه با شتاب پیش میآید و چه نزدیک است! تا دلهاي مردم الفت گیرد و فرج نزدیک گردد
وقت و ناگهانی بودن به دلیل الفت قلبهاي مردم و نزدیک شدن فرج یاد شده است یعنی داراي کارکردي سازنده و فعال که
نزدیک کردن فرج است و این دقیقاً ضدّ چیزي است که در اشکال پیگیري میشد. به علاوه، بیان روایات در خصوص ناگهانی
بودن، بیشتر ناظر به حال منکران و غافلان است نه منتظران. اما برداشت از روایاتی که نفی عجله براي ظهور میکرد, پاسخهاي
نقضی دقیقاً شامل آن هم میشود. چون اگر منظور این روایات آن باشد که هرگونه اقدامی در راستاي ظهور, عجله براي ظهور و
موجب هلاکت است با صریح روایاتی که دستور به آماده بودن و آماده کردن عدّه و عده براي ظهور میکند منافات دارد. تفسیر
اتی امرالله هذالامر و...) معنا شود. در این باره دو احتمال براي آمدن امر یا ) « آمدن امر » این روایات براي تفسیر این روایات باید
فرج آل محمد(ص) و... قابل طرح است: احتمال اول: اینکه از ابتدا، قضاي حتمی الهی آن بوده که فرج اهلبیت(ع) و امر آنها با
قیام قائم ایشان برسد و براي امامان قبل از امام دوازدهم(ع) دوران کرب و بلا تقدیر شده بود. عبدالعظیم حسنی در هنگام تشرف به
استفاده میکند و آنگاه خدمت ایشان عرض « السلام علیک یا بقیۀ الله » محضر امام علیالنقی(ع) به هنگام سلام به ایشان از عبارت
اي اباالقاسم هیچ یک از ما نیست مگر » : میکند: من امیدوارم که شما همان قائم آل محمد(ص) باشید. حضرت در پاسخ میفرماید
اینکه قائم به امر اهلی و هدایت کننده به دین الهی است. اما من آن قائمی که خداوند به وسیلۀ او زمین را از اهل کفر و انکار
16 به حسب این احتمال، عجله در امر واضح است و آن ندیدن و عدم .« پاکیزه میسازد و آن را پر از عدل و قسط مینماید، نیستم
لحاظ قضاي حتمی الهی است. در واقع اصحاب از امام غیر دوازدهم قیام و ظهور می خواستهاند. چنین رویکردي کاملًا بهعکس آن
چیزي است که در این مقاله به دنبال آنیم، چون اخبار غیبیِ مبتنی بر تقدیر عینیِ خداوند را از لحاظ نمیکند. از این رو امام آنها را
به عدم عجله و تسلیم بودن دعوت مینماید. اما در این فرض براي ما که در دوران غیبت امام دوازدهم هستیم، تمنا و تلاش براي
خروج قائم منطبق بر قضاي حتمی خداوند بوده و استعجال در امر الهی نمیباشد. احتمال دوم: اینکه فرج و آمدن امر اهلبیت(ع)،
اعمّ از قیام قائم باشد. بدین معنا که فرج اهلبیت(ع) و آمدن امر آنها که گشایش براي مؤمنان هم هست یک پروژه و داراي
چندین مرحله بوده که فاز نهایی آن اقامۀ قسط و عدل جهانی توسط قائم(ع) بوده است. بنابراین خداوند از ابتدا، امامان را دوازده
نفر معین و وظیفۀ امام دوازدهم را هم پر کردن زمین از قسط و عدل مشخص کرده اما رسیدن به این وعدة حتمی الهی دو تقدیر
یافته است: الف تقدیر اول الهی این بود که در امامان قبل از دوازدهم، مرتبهاي از فرج با حاکمیت الهی رخ دهد و امامی پس از
امام بیاید تا امام دوازدهم مرحلۀ نهایی را انجام دهد. شیخ طوسی روایتی از سعید مکی نقل میکند که میگوید: امام صادق(ع) به
امامان دوازده نفرند. وقتی شش نفرشان بگذرند خداوند به دست هفتمی پیروزي میآورد. پنج نفر از ما اهلبیت » : من فرمود
19 18 و سپس 140 17 این روایت با روایاتی که سال 70 .« حکومت میکند و به دست ششمی خورشید از مغرب طلوع خواهد کرد
را براي امر اهلبیت معرفی میکرد منطبق است. در این حدیث، ابوحمزه از علی(ع) نقل کرده بود که فرمود تا سال 70 بلاء و پس
صفحه 19 از 50
از 70 رخاء خواهد بود. ب اما به علت کاهلی مردم و عدم آمادگی آنها و مانند آنها مراحل ابتدایی فرج حاصل نشد و تقدیر دوم
الهی جاري شد یعنی پروژة فرج و آمدن امر اهلبیت(ع) با ظهور قائم یکی شد. از اینرو بعد از امام صادق(ع) دیگر فرج و آمدن
امر اهلبیت(ع) با قیام یکی معرفی شده است (روایات امام هادي(ع) که در احتمال اول طرح شد این را تأیید میکند). براساس
احتمال دوم هم عجله در ظهور واضح است. وقتی امام(ع) باید یاري می شد (مثلًا امام علی(ع) و امام حسین(ع) یاري نشدند، لذا
مظلومانه به شهادت رسیدند و حکومت الهی که مبدأ فرج است برقرار یا مستمر نماند). اما وقتی خداوند تقدیر خویش را به گونۀ
دوم براي آمدن امر اهلبیت(ع) و فرج (با ظهور قائم) رقم زد آنها تمناي قیام میکردند. از مثل روایت عبدالعظیم حسنی معلوم می
شود خواصّ شیعیان از تقدیر اولی خداوند اطلاع داشته، لذا منتظر خروج و فرج در غیر امام دوازدهم بودهاند. اما از روایت ابوحمزة
ثمالی و مانند آن معلوم میشود تقدیر به گونۀ دوم بداء حاصل کرده و سرّ آنهم به مردم برمیگردد (مثل عدم یاري سیدالشهدا(ع)
و ...) روایت امام صادق(ع) در تأویل آیه 77 سورة نساء مؤیدي براي این توجیه میباشد، که فرمود: به خدا سوگند آنچه امام
ألم تر إلی » : حسن(ع) انجام داد(صلح) بهتر است براي این امت از آنچه خورشید بر آن نور افشاند و خداوند این آیه را نازل کرد
الّذین قیل لهم کفّوا أیدیکم و أقیموا الصّلاة و آتوالزّکاة؛ آیا ندیدي کسانی را که به آنان گفته شد دست از جهاد بردارید و نماز را
و لمّا » یعنی از امام خود اطاعت کنید اما مردم طلب قتال و جنگ از امام کردند « به پا دارید و نماز را به پا دارید و زکات بدهید
قالوا ربّنا لم کتبت علینا القتال لو لا أخرتنا إلی » ( در معیت با حسین(ع « کتب علیهم القتال؛ اما هنگامی که پیکار بر آنان واجب شد
أجلٍ قریبٍ؛ گفتند چرا پیکار را بر ما مقدر داشتی؟ چرا مرگ ما را تا زمان مقرر آن به تأخیر نینداختی که در آن سرآمدي نزدیک
تا اجابت دعوتت کرده از رسولانت تبعیت کنیم (با این حرف) اراده کردند تأخیر قتال را تا زمان قائم. 20 جمعبندي بنا بر هر « است
احتمال دربارة آمدن امر اهلبیت(ع)، این مسلم است که اولًا اصحاب دنبال توقیت آن بودند (به همین دلیل پاسخ کذب الوقّاتون
میشنیدند) و گفته شد که آمادگی و زمینهسازي غیر از توقیت است. ثانیاً در روایات محل اشکال سخن از آمادگی براي امر نیست
بلکه خارج کردن امر است! در واقع اصحاب تمناي خروج از سوي امام(ع) را داشتند و امام آن را عجله میدیدید. پس عجله در
ظهور یعنی واداشتن امام به خروج قبل از موعد نه آماده کردن مقدمات و برنامهریزي براي آمادگی جهت خروج به موقع او که
تکلیف منتظران است. روشن است بین این دو فرق بسیار است. اینگونه تفاسیر غلط موانعی بالقوه براي بستر فرهنگی گفتمان
مهدویت با رویکرد استراتژي سازي جهت ظهور است که اگر چه در بین عامه مردم شایع نیست اما به موازات طرح و نشر آن
ادبیات این برداشت نیز فعلیّت و شیوع مییابند. اما واقعیت این است که رسوبات ذهنی حاصل از تجارب ناموفق بیش از این در
ذهن عامۀ مردم مانعیت براي این رویکرد علمی عملی ایجاد مینماید. در این باره دو بایستۀ مهم باید نهادینه شود: 1. رسیدن به
متدي علمی و قابل دفاع جهت برداشت از اخبار آخرالزمان: متأسفانه از این مطلب نمیتوان چشم پوشید که این همه روایات دربارة
اوضاع و احوال آخرالزمان و آستانۀ ظهور یا به کلی مهجور مانده و برخی هیچ استفاده از آن نکردند یا به جاي استفادة استراتژیک
فقط استفادة توقیتی و تطبیقی از آن شده است آنهم با روشهاي کاملًا استحسانی و ذوقی. بیان این برداشتها بر روي منابر یا در
کتابها و مطبوعات و عدم تحقق ظهور پس از آن موجب همان ذهنیت منفی شده است؛ حال آنکه از سویی حتماً این روایات باید
قابل استفاده ما باشند تا لغو در سخن معصوم لازم نیاید و از سوي دیگر چون از این روایات نمیتوان استفادة توقیت کرد (به علت
نهی صریح خود روایات) استفادههاي استراتژیک متعین میگردد که محلّ بحث این مقاله است. اینگونه استفاده ناگزیر از متد و
روشی علمی و موجه است که انسجامی مقبول داشته و نتایجی قابل دفاع ارائه نماید، تا با نگاهی جامع به مجموع روایات از آنچه
پیش روست تصویري درست و کامل ارائه داده، بایستههاي مواجهه با فردا را کشف نماید. این کجا و تطبیق متجزي با دیدن
نزدیکی اجمالی یک پدیده یا گوشهاي از یک روایت بدون بررسی سندي و دلالی و جمعبندي با سایر ادله و حکم به توقیت و
مانند آن کجا؟! اگر اصول و متد برداشت از اخبار علمی و غیبی قرآن و عترت به تدریج در بین اهل فن نضج گیرد، به زودي
صفحه 20 از 50
. محصولات این اجتهاد نیز مثل اجتهاد در فروع احکام و از اخبار عملی قرآن و عترت محکم و قابل دفاع علمی خواهد شد. 2
فرهنگسازي لازم در مردم براي عدم خلط زمینهسازي با تطبیق و توقیت: روي دیگر این سکه مخاطبان و عامه مردماند. به آنها باید
آموزاند که هر اقدام زمینهسازانه و استراتژي فردانگرانه الزاماً به معناي علامت و نشانه شدن براي ظهور نمیباشد تا شائبۀ شمارش
معکوس ظهور و توقیت به ذهن بیاید. براي نمونه اگر متأثر از روایات پراکنده در ابواب متفاوت حدیثی رساندن ایران (فارس) به
یک جامعه شیعی یکی از اقدامات زمینهساز تلقی شد؛ همکاري علماي شیعه از لبنان و نجف با حکومت صفویه براي رسیدن به این
مقصود غیر از ضرورت و توجیه بالفعل در آن ظرف زمانی، مبتنی بر استراتژي براي فردا هم هست. اما این بدان معنا نیست که
حکومت صفویه که موجبات تشکیل جامعۀ یکپارچه شیعی ایران شد الزاماً علامت ظهور است و به دولت کریمه امام عصر(ع)
متصل میشود. از همین رو علامه مجلسی گرچه قیام کننده از گیلان در روایات را به شاه اسماعیل صفوي تطبیق میدهد اما تصریح
قیام قائم لازم نیست بلافاصله پس از اینها رخ دهد 21 و فقط در لسان دعا، نه اخبار از خدا میخواهد که دولت صفوي به » : میکند
22 نمونۀ دیگر؛ اگر سهمی از هجرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائري از اراك به قم و تأسیس حوزة علمیۀ قم، .« دولت قائم بپیوندند
از آن اخبار آخرالزّمانی دربارة این حوزه و نقش زمینهسازي آن در ظهور باشد و از این رو آن اقدام را استراتژیک کرده باشد،
بدین معنا نیست که با اوج گرفتن حوزة قم و افول حوزة نجف، ظهور اتفاق میافتد ولو میتوان به راحتی گفت، شکوفایی حوزة
قم، زمینهسازي براي ظهور حضرت حجّت است، به ویژه آنکه روایت تصریح داشت: حجت بودن قم تا زمان ظهور [هر وقت که
باشد] خواهد بود. 23 نمونۀ دیگر؛ فرض کنید در همه ناملایمات و طوفانها در کنار دهها دلیل عقلی و شرعی براي قیام علیه سلطنت
پهلوي و هم مقاومت در تمام دوران طولانی انقلاب اسلامی 57 روایات آخرالزمان دربارة زمینه سازي مردمی از مشرق و به
24 هم در « وقوع انقلابی از قم و سپس جنگی سخت و عاقبتی خوب براي این انقلاب » خصوص خبر امام موسی بن جعفر(ع) مبنی بر
ذهن و ضمیر امام مجاهد ما کارگر افتاده باشد و از این رو با قاطعیت بفرماید شاه باید برود و نزد عالمان برجستۀ نجف از شدنی
با اتکال به خداي تبارك و تعالی و پشتیبانی صاحب این کشور امام زمان(ع) » : بودن این کار سخن بگوید و پس از انقلاب بفرماید
25 البته اینها رویکردي استراتژیک به اخبار آخرالزمان است اما هرگز به معنی .« این مقصد را به آخر برسانید و خواهید رسانید
توقیت نیست که مثلًا پس از دفاع مقدس، ظهور اتفاق میافتد! حتی تطبیق این انقلاب با خروج خراسانی نیازمند گذر مقبول از متد
و مدل تعیین مختصات ظهور است و نمیتوان استحسانی سخن گفت. محسن قنبریان ماهنامه موعود شماره 89 پینوشتها: 1. سورة
4. بحارالانوار، . 3. سورة زخرف ( 43 )، آیه 66 . 2. کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج 2، ص 373 . اعراف ( 7)، آیۀ 187
8. الغیبه، . 7. الکافی، ج 1، ص 368 ، ح 2 6. الغیبه، نعمانی، ص 128 . 5. سورة نحل ( 16 )، آیۀ 1 . مجلسی، ج 24 ، ص 164 ، ح 4
11 . کتاب الغیبه، شیخ طوسی، . 10 . کمال الدین و تمام النعمه، ص 384 . 9. الکافی، ج 6، ص 535 ، ح 1 . نعمانی، ص 320 ، ح 10
.15 . 14 . الکافی، ج 1، صص 9 368 . 13 . نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، حکمت 330 . 12 . الکافی، ج 2، ص 469 . ص 176
19 . همان، . 18 . الغیبه، ص 303 ، باب 16 ، ح 8 . 17 . کتاب الغیبه، ص 53 . 16 . بحارالانوار، ج 51 ، ص 157 . همان، ص 365 ، ح 6
23 . همان، ج 60 ، ص . 22 . ر.ك: همان، ص 243 . 21 . همان، ج 52 ، ص 236 . 20 . بحارالانوار، ج 44 ، ص 25 . ص 304 ، ح 19
. 25 . صحیفه نور، ج 14 ، ص 212 . 24 . همان، ص 216 .212
امامت، عهد الهی
خداوند متعال میفرماید: و إذا ابتلی ابراهیم ربّه بکلماتٍ فأتمّهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إماماً قال و من ذرّیّتی قال لاینال عهدي
من تو را پیشواي » : الظّالمین. 1 و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وي آنهمه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود
معنی امامت واژة امامت از ریشۀ .« پیمان من به بیدادگران نمیرسد » : فرمود «؟[ از دودمانم [چطور » : ابراهیم] پرسید ] .« مردم قرار دادم
صفحه 21 از 50
یعنی آن چیز را قصد کردم. از همین ریشه است فرمودة خداوند متعال: و لا « أممت الشیء » : به معناي قصد است. گفته میشود « أمّ »
ءامّین البیت الحرام. 2 [حرمت] راهیان بیتالحرام [را نگه دارید]. لذا هر آنچه که انسان به سوي آن روي میآورد، میطلبد و از آن
اطاعت میکند، همان امام اوست. از اینرو با توجه به موارد مختلف، تفاوت میکند. گاهی مصداق آن امامی است که مردم در
نمازشان به او اقتدا میکنند و امام جماعت گفته میشود. یا آن کسی که رهبر مردم در حرکت به سوي خداي متعال قرار میگیرد
و امام امت گفته میشود و مانند آن. این معنا در درون خود حاوي سه مضمون است: 1. امام 2. امت 3. حرکت. امت در مسیر
حرکت به سوي خداي متعال و پیمودن آن به سوي هدف والا یعنی ذات حق نیازمند رهبري هستند که آنان را رهبري کند.
رهبر، امامی است که امت براي رهبري و هدایت به سوي هدفشان از او پیروي میکنند. 3 سبزواري(ره) در این باره میگوید: امام،
باشد؛ چنانکه خداوند تعالی میفرماید: و من قبله کتاب « کتاب آسمانی » هر آن چیزي است که مردم از آن پیروي کنند، خواه
چنانکه خداي متعال ؛« انسان الهی » موسی إماماً و رحمۀً. 4 و پیش از وي [نیز] کتاب موسی راهبر و مایۀ رحمت بوده است. یا آنکه
میفرماید: و جعلنا منهم أئمّۀً یهدون بأمرنا لمّا صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون. 5 و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند،
برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت میکردند. امامت در هر دو جبهۀ حق و باطل وجود دارد.
خداوند متعال دربارة اهل باطل فرموده است: فقاتلوا أئمّۀ الکفر. 6 پس با پیشوایان کفر بجنگید. و نیز دربارة اهل حق نیز میفرماید:
واجعلنا للمتّقین إماماً. 7 و ما را پیشواي پرهیزکاران گردان. امامت در عرف دینداران، عبارت از زعامت و رهبري از سوي خداوند،
و ریاست از جانب پروردگار بر مردم است و امام زعیم و پیشواي در امور دین و دنیا میباشد. 8 اصطلاح امامت در طول تاریخ از
مراحل مختلفی عبور کرده است: مرحله اول، در این مرحله اعتقاد بر آن بود که این عنوان منحصر بر جانشینان دوازدهگانه پس از
رسول خدا(ص) بوده و جز در صورت وجود قرینۀ حالیه یا مقالیه بر غیر ایشان به کار نمیرود؛ مانند: امام جماعت. مرحله دوم،
به کار میرفت. مرحله سوم، مرحلۀ اطلاق آن بر « نائب الامام » مرحلۀ وقوع غیبت امام مهدي(ع) که براي نواب آن حضرت عنوان
9 عظمت امامت امامت از مقامات عظیمی است که خداوند آن .«( امام خمینی(ره » شخصیتهاي بزرگ و رهبران اجتماعی همچون
یاد کرده است « عهد » را به هر یک از بندگانش که بخواهد، عطا میفرماید. و آن عبارت است از: قرآن کریم از امامت با عنوان
آنجا که خداي متعال میفرماید: لاینال عهدي الظّالمین. 10 پیمان من به بیدادگران نمیرسد. عهد، عبارت از نگهداري چیزي،
مراعات آن و اهتمام نسبت به آن میباشد. خداوند متعال منزلت عهد را بلند داشته، جایگاه رفیعی را براي آن در نظر گرفته، و مردم
را به پاسداشت و محافظت از آن امر نموده است و میفرماید: و أفوا بعهدي اوف بعهدکم. 11 و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا
کنم. مهمترین این عهدها عبارتند از: 1. ایمان به خدا؛ چنانکه در کلام خداوند متعال آمده است: ألم أعهد إلیکم یا بنیء آدم أن
لا تعبدوا الشّیطان إنّه لکم عدوٌ مبینٌ. 12 اي فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وي دشمن آشکار
شماست؟ 2. ایمان به رسول خدا(ص)؛ چنانکه خداوند میفرماید: یا بنیإسرائیل اذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم و أوفوا بعهدي
اُوف بعهدکم و إیّاي فارهبون و ءآمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معکم و لا تکونوا أوّل کافرٍ به و لا تشتروا بآیتی ثمناً قلیلًا و إیّاي
فاتّقون. 13 اي فرزندان اسرائیل (یعقوب)؛ نعمتهایم را که بر شما ارزانی داشتم به یاد آورید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانیم وفا
کنید تا به پیمانتان وفا کنم. و تنها از من بترسید و بدانچه نازل کردم که مؤید همان چیزي است که با شماست ایمان آرید؛ و
تصریح در ایمان به « و ءامنوا بما أنزلت » نخستین منکر آن نباشد، و آیات مرا به بهایی ناچیز نفروشید، و تنها از من پروا کنید. فرمان
رسول خدا(ص) دارد. 3. ایمان به امامت، چنانکه خداوند میفرماید: لاینال عهدي الظّالمین. محقق گرانقدر آیت الله شیخ جعفر
و میخواهد تا وسیله « عهدي؛ عهد من » : خداوند، امامت را به خود منسوب نموده، میفرماید » : سبحانی در این باره گفته است
بفهماند که آن امري گران سنگ، و هدیهاي بسیار ارزشمند از جانب اوست و حراست و حفاظت از آن از جانب امت واجب و
ضروري است. و از آنجا که هر چیز با ارزشی جز نزد کسی که امین است و هر چیز را در مکان آن قرار میدهد، به ودیعه گذارده
صفحه 22 از 50
بنابراین، امامت میثاق خداي سبحان در میان امت است که حفظ و حراست از « لاینال عهدي الظالمین » : نمیشود، لذا فرموده است
امامت، فرمانروایی بزرگ قرآن .« آن، از طریق فرمانبرداري اوامر و نواهی ایشان و عدم کوتاهی در برابر ایشان، واجب است
ي یاد کرده است که خداوند آن را از میان بندگان خود به « ملک عظیم؛ فرمانروایی بزرگ » کریم، همچنین از امامت با عنوان
اولیاي معصوماش(ع) میبخشد؛ أم یحسدون النّاس علی ما ءاتاهم الله من فضله فقد ءاتینا ءال ابراهیم الکتاب و الحکمۀ و ءاتیناهم
ملکاً عظیماً. 14 بلکه به مردم براي آنچه از فضل خویش به آنان عطا کرد؛ رشک میورزند؛ در حقیقت ما به خاندان ابراهیم کتاب
و حکمت دادیم و به آنان مُلکی بزرگ بخشیدیم. از امام صادق(ع) روایت شده که دربارة این آیۀ کریمه فرمودند: در میان ایشان
(آل ابراهیم) امامانی قرار داد که هر که آنان را اطاعت نماید، خدا را اطاعت نموده، و هر که از ایشان تخلف نماید، خدا را نافرمانی
16 براي تقریب به ذهن شدن این معنا، .« منظور از آن، امامت و خلافت [پیامبر] است » : نموده است. 15 امام باقر(ع) نیز میفرمایند
که در این آیه آمده است، امامان(ع) هستند. دلیل « آل ابراهیم » و « مردم » ناچار از بیان دو مقدمه هستیم: اوّل، آنکه مقصود از
همان آل ابراهیم هستند که در آیه ،« مردم » سیاق آیه است که دلالت بر آن دارد که مورد اطلاق ،« مردم » مقصود بودن ایشان از لفظ
آمده است، بنابراین اگر ثابت شود که مقصود از آل ابراهیم، پیامبر و امامان(ع) هستند چنانکه در ادامه خواهد آمد آنگاه ثابت
ما، آن مردم مورد حسادت » : میشود که مراد از مردم ایشان میباشند. کلام امام باقر(ع) نیز این معنا را تأیید میکند که فرمودند
17 . امّا دربارة اینکه ایشان آل ابراهیماند، باید گفت که تتبع در آیات قرآن کریم روش میسازد که مراد اصطلاحی از آل « هستیم
« امامت » 18 بوده، نسلی هستند که وارث «( کلمۀ جاویدان در پی ابراهیم(ع » ابراهیم، محمد و آل محمد(ص) میباشد زیرا ایشان
که در این آیۀ شریفه آمده، همان فرمانروایی معنوي است و حکومت مادي دنیوي مقصود « فرمانروایی » شدند. دوم، منظور از
نمیباشد. خداوند متعال از حضرت ابراهیم(ع) براي بزرگ شمردن حکومت دنیوي عهد و پیمان نگرفته، مگر آنکه فضیلتی معنوي
سلطه و شمول پیامبري، و بزرگی دین و شریعت، و علوّ رهبري و ،« فرمان روایی بزرگ » را به همراه داشتهباشد. بنابراین مراد از
امامتی است که خداي تعالی آن را، بعد از آزمون بزرگ به ابراهیم(ع) عطا فرمود. لذا منظور آیه، نبوت و امامت را در بر میگیرد
و آن دو فرمانروایی بزرگ میباشند. 19 علامه طباطبایی(ره) در این باره بیان میدارند: مراد از فرمانروایی، تسلط بر امور مادي و
معنوي است، لذا فرمانروایی، نبوت، ولایت و هدایت و فرمانروایی بندگان و سرمایهها را در بر میگیرد... مقتضاي سیاق آن است
که منظور از مُلک، اعم از فرمانروایی معنوي است که نبوت و ولایت حقیقی بر هدایت مردم و ارشاد آنان را شامل میشود. 20
پس از بیان آنچه گفتیم، اکنون به این نتیجه میرسیم که: فرمانروایی که خداوند به پیامبر و آل او(ص) عطا نمود، جایگاه بزرگی
است. بلکه آن از نبوت بزرگتر است، و خداوند متعال دربارة آن فرموده است: أم یحسدون النّاس علی ما ءاتاهم الله من فضله، فقد
ءاتینا ءال إبراهیم الکتاب و الحکمۀ و ءاتیناهم ملکاً عظیماً. آنگاه این مطلب را ذکر میکند که مردم نسبت به پیامبر(ص)، براي
آنچه خداوند از فضل خود، به آن حضرت بخشیده بود همچون کتاب، فرمانروایی و نبوت ، حسادت میورزیدند اما به رغم
آن، خداوند، ملک عظیم (فرمانروایی بزرگ) را به آن حضرت و آل پاکش(ص) اختصاص داد. بنابراین طبیعی است که ملک
فرمانروایی، آن است که پیامبري از آن برآمده، لذا مقام آن از » : عظیم، بزرگتر از نبوت و حکمت باشد. شیخ سند بیان میدارد
21 مناسب است در اینجا گفت وگویی را که بین معاویه و ابن عباس درگرفت، نقل کنیم. معاویه گفت: اي « نبوت بزرگتر است
بنیهاشم، شما قصد دارید که خلافت را از آن خود کنید، چنانکه نبوت را از آن خود ساختید، در حالی که ایندو در یک شخص
جمع نمیشوند، و گمان میکنید که فرمانروایی مخصوص شما است. ابن عباس در پاسخ گفت: اما گفتۀ تو که ما به واسطۀ نبوت،
شایستۀ خلافتیم؛ اگر به واسطۀ نبوت شایستۀ آن نباشیم، پس به چه واسطهاي شایستۀ آن باشیم. و دربارة گفتهات که نبوت و خلافت
در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت » : در یک شخص جمع نمیشوند، پس فرمودة خداوند متعال چه میشود که
پس مقصود از کتاب، نبوت، حکمت، سنت و مُلک، خلافت است. ما آل ابراهیم هستیم .« دادیم، و به آنان مُلکی بزرگ بخشیدیم
صفحه 23 از 50
که خداوند دربارة ما و ایشان به صورت یکسان امر نموده است، و این سنت براي ما و آنان هر دو جریان دارد. اما گفتهات که:
گمان کردهایم فرمانروایی از آن ماست، [بدانکه] گمان بردن دربارة فرمودة خداوند شک است و هر [مؤمنی] شهادت میدهد که
فرمانروایی از آن ماست. 22 اما، معالاسف، کسانی نسبت به مقام این فرمانروایی بزرگ تجاوز و تعدّي نمودند در حالی که
شایستگی آن را نداشتند. از امام صادق(ع) روایت شده که دربارة این قول خداوند متعال: قلاللّهمّ مالک الملک تؤتی الملک من
تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدك الخیر إنّک علی کُل شیءٍ قدیر. 23 بگو: بار خدایا تویی که
فرمانروایی؛ هر آن کس را که خواهی، فرمانروایی بخشی؛ و از هر که خواهی، فرمانروایی را بازستانی؛ و هر که را خواهی، عزّت
بخشی؛ و هر که را خواهی خوار گردانی؛ همۀ خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایی. فرمودند: در حقیقت، خداوند ملک
را به ما بخشید اما بنیامیه آن را گرفتند؛ چونان شخصی که لباسی داشته و دیگري آن را از او بگیرد، پس متعلق به او نیست. 24
امامت، بالاترین مقامات روحانی از متون دینی این چنین استفاده میشود که مقام امامت رفیعتر از مقام نبوت و رسالت است و جز
اندکی از بندگان مخلص خدا، همچون انبیاي اولوالعزم و امامان دوازدهگانه(ع) کسی بدان راه نمییابد. امام صادق(ع) میفرمایند:
... آن پیامبري که در خوابش [حقایق را] میبیند، و صدا [ي خاصّ] را میشنود، و در بیداري واقعیت [آن را] مییابد، امامی مانند
[انبیاي] اولوالعزم است. 25 و بر این مطلب، قول خداي تعالی دلالت مینماید که: و إذ ابتلی إبراهیم ربّه بکلماتٍ فأتمهنّ قال إنّی
جاعلک للنّاس إماماً قال و من ذرّیّتی قال لاینال عهدي الظّالمین. 26 همانا خداوند متعال، ابراهیم(ع) را به واسطۀ امامت گرامی
داشت، بعد از آنکه نبی و رسول بود. آشکار است که خطاب خداي تعالی به آن حضرت براي امامت، در پایان عمرش و پس از
آزمودن حضرتش به ابتلائات و آزمونهاي مختلف، همچون انداختن در آتش، ذبح فرزند پس از آنکه او را فرزند بخشیده بود.
اکرام به وسیلۀ امامت، یعنی آنکه ابراهیم نبی و رسول به مقامی رسید که امام باشد؛ با لحاظ اینکه امامت، بالاتر از نبوت است. امام
صادق(ع) میفرمایند: خداي عزّوجل ابراهیم(ع) را (به عنوان) بنده برگزید، پیش از آنکه نبی باشد، و خداوند متعال او را (به
عنوان) نبیّ برگزید، پیش از آنکه رسول باشد، و خداوند او را رسول برگزید، پیش از آنکه خلیل برگزیند، و خداوند او را خلیل
همانا من، تو را براي امامت » : برگزید پیش از آنکه او را امام قرار دهد. پس آن هنگام که همۀ چیزها را برایش گرد آورد، فرمود
از آنجا که این مرتبه در دیدة ابراهیم عظیم جلوهگر شد، عرضه داشت: آیا [آن را] در میان نسلم [قرار میدهی؟]، و .« مردم برگزیدم
هرگز] نادان، امام پرهیزکار نمیباشد. 27 همچنین از حضرت صادق(ع) نقل ] «... عهد من به ستمکاران نمیرسد » : خداوند فرمود
28 و فرمودند: ابراهیم(ع) «... من تو را امام قرار میدهم » : ابراهیم (ع) نبی بود، نه امام . تا آنکه خداوند فرمود » : شده که فرمودند
بتپرست 29 نمیتواند امام شود. 30 امام رضا(ع) .« عهد من به ستمکاران نمیرسد » : خداوند فرمود «؟... آیا از نسلم » : عرضه داشت
میفرمایند: به حقیقت، امامت، مقام سومی است که خداوند عزّوجل پس از (مراتب) نبوت و خلّت (خلیل بودن) به ابراهیم خلیل
پس .« عهد من به ستمکاران نمیرسد » : عطا نمود؛ فضیلتی که وي را بدان شرافت بخشید و یادش را بلند گردانید... خداوند فرمود
31 محقق «. این آیه، امامت هر ستمکار و ظالمی را تا روز قیامت باطل کرده، و آن را تنها در میان برگزیدگان قرار داده است
امامت، سلطه و حکومت فعلی الهی بر تنظیم امور مردم، بر اساس خواست پروردگار » : گرانقدر، سبزواري(ره) در این باره میگوید
عالم است. و هیچ تردیدي در این نیست که آن رفیعترین مقامات انسانی است، زیرا امام، امین خداي متعال در میان آفریدگانش، و
امین بین آفریدگان و خداي تعالی است؛ بنابراین ناگزیر باید آگاهترین مردم نسبت به فرامین خداوند، پرهیزکارترین ایشان در
دین او، خردمندترین و سیاستمدارترینشان در سامان دادن امور بندگان و نظام دادن احوال سرزمینها، بر اساس آنچه از سوي
خداوند به وي افاضه میگردد همانند رسول خدا(ص) و ابراهیم(ع) یا بر طبق احکام شریعت که بدان ملتزم است همانند امامان
و به طور مطلق در نظر گرفته شود، عبارت از جمع میان نبوت و رسالت « بدون شرط » ، حال، چنانچه امامت .« معصوم(ع) باشد
و عام بدان نگریسته شود، به غیر آن دو نیز اختصاص مییابد. زیرا که نبوت، مجرد فرو فرستادن « به شرط لا » است. و چنان چه
صفحه 24 از 50
احکام آسمانی شریعت بر کسی است که خداوند متعال او را برگزیده است؛ همچنین رسالت، فرمان خداوند به آن نبی، مبنی بر
رساندن و تبلیغ آنچه بر او نازل شده، به سوي مردم است همچنانکه امامت، امر خداوند متعال به آن رسول مبنی بر اجراي شریعت
در میان مردم و اقامت در میان ایشان میباشد. و همۀ این مقامات فیالجمله یکدیگر را تصدیق مینمایند؛ حقیقت واحد، اما داراي
مراتب مختلفی است. تفکیک مقام اول نبوت از دو مقام اخیر صحیح است، مانند آنچه دربارة بسیاري از پیامبران(ع) همچون:
لوط، یونس، هود و ... اتفاق افتاده است؛ تفکیک مقام اخیر امامت از دو مقام نخست نیز صحیح میباشد و دربارة جانشینان
رسول خدا(ص) واقع شده است؛ چنانکه اجتماع هر سه این مقامات نیز از صحت برخوردار بوده و دربارة حضرات ابراهیم، موسی،
عیسی و خاتمالانبیا(ص) چنین بوده است. بنابراین لزومی در اینکه هر نبی یا رسولی امام باشد، نیست؛ همان طور که لزومی در
آنکه هر امام نبی یا رسول باشد، نیست. امامت داراي فروعی از جمله قضاوت میباشد، و آن عبارت است از داوري میان مردم بر
32 از دلایلی که اهمیت .« اساس حق، و به واسطه مأذون بودن از جانب امام اصلی (ع)، این مسئله در فقه داراي بابی مجزا میباشد
امامت و عظمت آن را به ما معرفی میکند، بیان حضرت امام علیبن موسیالرضا(ع) است که در آن آمده است: به حقیقت، امامت
جلیلالقدرتر، عظیمالشأنتر، عالی مکانتر، گستردهتر، و ژرفتر از آن است که انسانها به وسیلۀ عقلهاي خود آن را دریابند، یا از
طریق آراي خود بدان نایل گردند، یا به واسطۀ اختیارشان امام را برگزینند. به حقیقت، امامت مرتبهاي [بالاتر] است که خداوند
عزوجل، آن را پس از مقامهاي نبوت و خُلّت، به ابراهیم خلیل(ع) عطا نمود و فضیلتی است که او بدان مشرّف شد و یادش را به
آیا از » : و خلیل(ع) از سرِ شادمانی عرضه داشت .« من تو را براي مردم امام قرار میدهم » : وسیلۀ آن رفیع گردانید. پس فرمود
بنابراین این آیه، امامت و رهبري هر ظالم و ستمکاري را تا روز .« عهد من به ستمکاران نمیرسد » : خداوند متعال فرمود «؟ ذریّهام
قیامت باطل گردانید و آن تنها در میان برگزیدگان [الهی] قرار گرفت. سپس خداي تعالی او را به واسطۀ قرار دادن امامت در
برگزیدگان و پاکان از نسلش، گرامی داشت، و فرمود: و وهبنا له إسحاق و یعقوب نافلۀ و کلّاً جعلنا صالحین و جعلناهم أئمّۀً یهدون
بأمرنا و أوحینا إلیهم فعل الخیرات و إقام الصّلو?ة و إیتاء الزّکوة و کانوا لنا عابدین. 33 و اسحاق و یعقوب را [به عنوان نعمتی] افزون
به او بخشودیم و همه را از شایستگان قرار دادیم. و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند، و به ایشان انجام
دادن کارهاي نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندة ما بودند. پس همچنان، [امامت] در نسل او بود
و آن را یکی از دیگري زمانی در پی زمانی دیگر به ارث بردند، تا آنکه خداوند متعال، پیامبر اکرم(ص) را وارث آن نمود. و
فرمود: إنّ أولی النّاس بإبراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النّبی و الّذین ءامنوا و الله ولیّ المؤمنین. 34 در حقیقت، نزدیکترین مردم به
ابراهیم، همان کسانی هستند که او را پیروي کردهاند، و [نیز] این پیامبر و کسانی که [به آیین او] ایمان آوردهاند؛ و خدا سرور
مؤمنان است. و امامت اختصاص به آن حضرت(ص) داشت تا آنکه به امر خدا و به همان شیوهاي که او فرض نموده بود، آن را به
گردن علی(ع) آویخت. پس امامت در نسل برگزیدة آن حضرت (ع) گذارده شد؛ که خداوند ایشان را علم و ایمان بخشیده بود.
چنانکه میفرماید: و قال الّذین أوتوا العلم و الإیمان لقد لبثتم فی کتاب الله إلی یوم البعث. 35 و کسانیکه دانش و ایمان یافتهاند.
میگویند: قطعاً شما [به موجب آنچه در کتاب خدا [ست] تا روز رستاخیز ماندهاید. و آن به صورت خاص در فرزندان علی(ع) تا
روز قیامت است؛ زیرا که بعد از حضرت محمد(ص) پیامبري نیست. در حقیقت، امامت همان جایگاه انبیاء و وراثت اوصیاست و
آن خلافت خدا و رسول، مقام امیر مؤمنان(ع) و میراث حسن و حسین(ع) میباشد. امامت زمام دین، نظام مسلمین، صلاح دنیا و
عزّت اهل ایمان است. و آن بنیان رفیع اسلام و فرعگران سنگ آن است. نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، فی، صدقات، تأیید حدود
و احکام شریعت و حفاظت مرزها و سرحدّات به واسطۀ امامت تمامیت و کمال مییابد. 36 سید حسین نجیبمحمد مترجم: ابوذر
3. در این باره ر.ك: نفحات . 2. سورة مائده( 5)، آیۀ 2 یاسري ماهنامه موعود شماره 89 پینوشتها: 1. سورة بقره( 2)، آیۀ 124
. 6. سورة توبه( 9)، آیۀ 12 . 5. سورة سجده( 32 )، آیۀ 24 . 4. سورة هود( 11 )، آیۀ 17 . القرآن، ج 9، ص 16 ؛ و الامۀ و الامامۀ، ص 38
صفحه 25 از 50
را بر هر کسی که در علوم اسلامی « امام » 9. البته اهل سنت، عنوان . 8. مواهب الرحمان، ج 2، ص 9 . 7. سورة فرقان( 25 )، آیۀ 74
مبرّز شده باشد، اطلاق میکنند ولو آنکه رهبري عمومی در بین آنان نداشته باشد، مانند: امام شافعی، مالکی، رازي، طبري، بخاري
.14 . 13 . سورة بقره( 2)، آیۀ 41 40 . 12 . سورة یس( 36 )، آیۀ 60 . 11 . سورة بقره( 2)، آیۀ 40 . و... . 10 . سورة بقره( 2)، آیۀ 124
18 . سورة زخرف( 43 )، آیۀ . 17 . همان، ص 334 . 16 . همان، ص 333 . 15 . مواهب الرحمان، ج 8، ص 335 . سورة نساء ( 4)، آیۀ 54
. 21 . الإمامۀ الإلهیۀ، ص 356 . 20 . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 377 . 19 . همان، ص 318 .28
25 . تفسیر الصراط المستقیم، ج . 24 . مواهب الرحمان، ج 5، ص 227 . 23 . سورة آلعمران( 3)، آیۀ 26 . 22 . الفرقان، ج 6، ص 121
28 . همان. 29 . هر یک از انواع بت؛ چه ساخته دست یا . 27 . مواهب الرحمان، ج 2، ص 15 . 26 . سورة بقره( 2)، آیۀ 124 . 2، ص 27
،( 33 . سورة انبیاء( 21 . 31 . همان. 32 . مواهب الرحمان، ج 2، صص 10 9 . اشیایی یا طبیعی. 30 . تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 121
36 . کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 199 . 35 . سورة روم ( 30 )، آیۀ 56 . 34 . سورة آل عمران( 3)، آیۀ 68 . آیات 73 72
تاسیس شیعه
در زمان رسول خدا(ص): آنچه بر حسب تحقیقات علمی، به دور از عواطف تقلیدي و احساسات مذهبی به دست آمده، این است
که شیعه در زمان رسول خدا ص) به وجود آمده است و ایشان اوّل کسی هستند که این بذر را نشانده، پرورش داده و در تمام
مراحل زندگیشان مواظب آن بودهاند. چرا پیامبر(ص)، علی(ع) را منصوب کرد؟ شیعه از زمان طلوع تاریخ اسلام، در زندگی
سیاسی و دینی مسلمانان ظاهر شد، شعار محبّت و دوستی اهل بیت نبوّت(ع) را سرداد و اهداف آنها را هدف و اساس زندگی و
عقیدة خود قرار داد. از این رو ایمانی آورد که هیچگاه شک به آن راه نیافت؛ زیرا اهلبیت(ع) نسبت به دیگران به محلّ و مقام
پیامبر(ص) نزدیکتر و شایستهتر بودند. سید عترت طاهره، امام امیرمؤمنین ع)، وصیّ رسول، باب مدینۀ علم و خازن حکمت او بود،
امامان پاك(ع) بعد از او، اوصیاي رسول خدا(ص)، پیشوایان امت و مبلّغ رسالت او بودند. با اینکه ایشان دوران زیادي را گرفتار
حوادث سیاسی و اجتماعی بودند، علیه ستمکاران به پاخاستند و تخت مستبدّان را سرنگون کردند و شعار عدالت اجتماعی را فریاد
زدند. ما در ابتدا، دربارة تأسیس شیعه و آنچه که به آن مربوط است، مطالبی را ذکر میکنیم. آغاز تشیع دربارة آغاز تشیع و زمان
پیدایش آن، اقوال و آرایی است که بعضی از آنها به شرح زیر هستند: در زمان رسول خدا(ص): آنچه بر حسب تحقیقات علمی، به
دور از عواطف تقلیدي و احساسات مذهبی به دست آمده، این است که شیعه در زمان رسول خدا ص) به وجود آمده است و ایشان
اوّل کسی هستند که این بذر را نشانده، پرورش داده و در تمام مراحل زندگیشان مواظب آن بودهاند. آنچه این موضوع را تأیید
بر پیروان امیرمؤمنین « تشیع » میکند و دلالت بر آن دارد، روایاتی است که از رسول خدا(ص) رسیده است. در این روایات، سمت
ع) اطلاق شده، آنها را تمجید کرده و به جایگاه آنها در فردوس اعلی بشارت داده شده است. در اینجا بعضی از این روایات را بیان
میکنیم: رسول خدا(ص) فرمودند: اي علی تو و شیعیانت در کنار حوض بر من وارد میشوید. 1 اي علی! به زودي تو نزد خدا وارد
میشوي در حالی که شیعیان تو راضی و مورد رضایت خدا هستند و دشمنانت معذّب به عذابی سخت خواهند بود. 2 علی و شیعۀ
او، آنها در روز قیامت رستگارند. 3 شیعۀ علی، آنها رستگارند. 4 اي علی، خدا تو و ذریّۀ تو و فرزندانت و اهل و شیعۀ تو و دوستان
شیعۀ تو را آمرزید. همانا تو داراي قلب بزرگی هستی. 5 سیوطی در تفسیر قول خداي متعال که میفرماید: آنهایی که ایمان آوردند
و عمل صالح انجام دادند، آنها بهترین مردمند. میگوید: ابن عساکر از جابر بن عبدالله روایت کرده است که گفت: نزد پیامبر(ص)
بودیم؛ پس علی ع) وارد شد. پیامبر(ص) گفت: سوگند به آن کسی که جانم در دست قدرت اوست، این علی و شیعۀ او
پس اصحاب پیامبر(ص) وقتی علی ع) ؛« انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خیر البریّۀ » : رستگارانند. و این آیه نازل شد
آیا نشنیدي قول » : آمد 6. ابن مردویه از علی ع) روایت میکند که: رسول خدا(ص) به من گفت « خیر البریّه » : میآمد، میگفتند
صفحه 26 از 50
تو و شیعۀ تو، وعدهگاه من و وعده گاه شما « انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خیر البریّۀ » : خداي متعال را که فرمود
7 این گونه احادیث فراوان در صحاح شش .« حوض است؛ وقتی امتها براي حساب آورده شوند و پیشواي مسروران را دعوت کنند
گانه اهل سنّت ذکر شدهاند و بر این نکته تصریح دارند که نبی اکرم ص) نخستین کسی است که تشیع را به پاداشت و آن را ایجاد
کرد و به پیروان امام علی ع)، صفات عالیه نسبت داده، آنان را به منزلت رفیع در بهشت بشارت داد. تأییدکنندگان این روایات
گروهی از علما از قدما و مؤخّران بر این عقیدهاند که تشیع از زمان رسول خدا(ص) تشکیل و اعلام شد. بعضی از گفتههاي آنها
تشیع براي امام، امیر المؤمنین ع) در عهد » : به شرح زیر است: 1. شیخ صدوق: ثقۀ الاسلام شیخ صدوق ره) تصریح کرده است که
2. سعد قمی: وي تأکید کرده است که: اوّلین گروه در اسلام شیعه است و 8.« رسول خدا(ص) بود و او شیعه را به بهشت بشارت داد
آن گروه امام علی بن ابیطالب ع) است که به پیروي از او و اعتقاد به امامت او معروفند 9. همچنین قمی تصریح کرده است که: در
پیشاپیش شیعه، نخستین صحابۀ پیامبر(ص) مثل صحابی مجاهد، عمّار یاسر و انقلابی بزرگ ابوذر غفّاري و مستشار پیامبر(ص)
به این گروه، شیعۀ علی و » : 3. رازي نیز تصریح کرده که سلمان فارسی و مقداد بن اسود بودند که به اسم شیعه ملقّب شدند. 10
4. شیخ . یاران علی ع) میگفتند و پیامبر(ص) دربارة آنها گفته است: بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار 11
5. امام کاشف الغطا: شیخ . مفید: وي این چهار صحابی رسول خدا(ص) را ارکان چهارگانه نامیده است؛ یعنی ارکان اسلام 12
اوّل کسی که بذر تشیع را در سرزمین اسلام کاشت، شخص صاحب شریعت اسلامی » : محمّد حسین آل کاشف الغطا گفته است
6. علّامه مظفّر: علّامه شیخ محمّد .13« بود؛ یعنی بذر تشیع، دوش به دوشِ بذر اسلام و پهلو به پهلو و به موازات آن قرار گرفته است
بلند کرد، شروع « لا اله الّا الله » دعوت به تشیع در روزي که ناجی بزرگ، محمّد(ص) صدایش را به کلمۀ » : حسین مظفّر گفته است
نازل شد و پیامبر(ص) بنی هاشم را جمع کرد و آنها را انذار داد و گفت: « و أنذر عشیرتک الأقربین » شد و آن زمانی بود که آیۀ
احدي جواب او را «؟ کدام یک از شما مرا یاري میکنید تا اینکه او برادر، وارث، وصیّ و خلیفۀ من در بین شما بعد از من باشد »
این برادر من و وزیر من و وصیّ من و خلیفۀ من در بین شما بعد از من » : نداد مگر علی مرتضی ع). رسول خدا(ص) به آنها گفت
پس دعوت به تشیع ابوالحسن از سوي صاحب رسالت و همزمان با دعوت براي شهادتین «. است؛ از او بشنوید و او را اطاعت کنید
شیخ مظفّر از محمّد کردعلی، مؤلف خطّ اط شام، چنین نقل کرده است: .« بود و از آنجاست که ابوذر از شیعیان علی ع) است
گروهی از بزرگان صحابه به موالات علی ع) در زمان رسول خدا(ص) شناخته شده بودند؛ مانند سلمان فارسی که گفت: بیعت »
7. سعید خدري: وي گفته است که: .« کردیم با رسول خدا(ص) بر سفارش به مسلمانان و امامت علی بن ابیطالب ع) و پیروي از او
مردم به پنج چیز مأمور شدند. چهار تا از آن را انجام دادند و یکی را ترك کردند و چون از چهار تا سؤال شد، گفت: نماز، »
14.«( زکات، روزة ماه رمضان و حجّ. گفته شد پس آن یکی چیست که آن را ترك کردند؟ گفت: ولایت علی بن ابیطالب ع
معنی آنچه شیخ مظفّر ارائه کرده، این است که تشیع همان موالات براي امام علی ع) و اقرار براي او به ولایت عامّه بعد از نبی
اکرم(ص) است و اینکه او سزاوارتر از دیگران است و در نزدیکی به رسول خدا ص)، مقام او اوّلین است. گروه دیگري از بزرگان
تشیع و ولایتپذیري ابی الحسن ع) در زمان رسول خدا ص) ایجاد شده و رسول اکرم(ص)، علی ع) را » : تأکید و تأیید کردهاند که
سایر دیدگاهها گروهی از مؤلفان بر این عقیدهاند که تشیع .« از بعد خودش به عنوان خلیفه و مرجع عام براي امت تعیین کرده است
در زمان پیامبر(ص) ایجاد نشده و بعد از آن به وجود آمده است. در زیر، اسامی آنها و دیدگاهشان را میآوریم: 1. ابن خلدون:
شیعه در ایّام شورا پیدا شد و آنجا جماعتی از صحابه که خود را پیرو و شیعۀ علی(ع) میدانستند و معتقد » : وي معتقد است که
بودند که او سزاوارتر به خلافت است تا غیر او، چون خلافت به غیر او رسید، ناراحت و متأسّف شدند؛ مانند زبیر، عمّار بن یاسر،
15 این رأي مورد اعتماد .« مقداد ابن اسود و دیگران و قوم براي سابقه و قدمت آنها در دین کاري جز نجوا و تأسّف و اندوه نکردند
نیست؛ زیرا همان طور که قبلاً توضیح داده شد، شیعه در زمان رسول خدا(ص) ایجاد شد و پیشواي آن، که از بزرگان صحابه
صفحه 27 از 50
است، با حجّت بالغه با ابوبکر به احتجاج پرداخت و این از محکمترین اسناد سیاسیاي است که شیعه براي اثبات حقّانیت امام بر
عثمان » : خلافت، به آن احتجاج میکند. 2. ابن حزم: او بر این عقیده است که، شیعه بعد از قتل عثمان آشکار شد. او میگوید
3. عثمان بن عبدالله 16.« خلیفه شد و دوازده سال حکومت کرد، تا اینکه مرد و با مرگ او اختلاف پیدا شد و امر شیعیان پا گرفت
جدایی امت در زمان ابوبکر و عمر و عثمان نبود و همانا بعد از » : حنفی: این شخص نیز بر دیدگاه ابن حزم تأکید کرده و گفته است
17 آنچه ابن حزم و حنفی گفتهاند، دلایل علمی ندارد؛ چون ظهور شیعه و ایجاد آن در زمان .« کشته شدن عثمان، رافضه آشکار شد
رسول خدا ص) بوده و تشکیل دولت شیعه بعد از کشته شدن عثمان و به پیروي از امام علی ع)، فقط به دلیل خلافت و امر حکومت
بود و به دنبال آن عدل و مساواتی شروع شد که مردم مانند آن را ندیده بودند و همان عدالت بود که موجب انتشار تشیع و موالات
شیعه هنگامی به وجود آمد که طلحه و » : براي اهل بیت(ع) در همۀ گروههاي اسلامی گردید. 4. ابن ندیم: وي بر این باور است که
زبیر با علی ع) مخالفت کردند و آن را به بهانۀ خونخواهی عثمان بن عفان رد کردند و علی ع) آنها را متمرّد دانست و با آنها
جنگید. پس هر کس پیروي از علی کرد، او را شیعه نامیدند و علی به آنها میگفت شیعۀ من و آنان را طبقۀ اصفیا، اولیا، شرطۀ
18 بر حسب آنچه ما بیان کردیم، ظهور شیعه در زمان رسول خدا(ص) بود و تمرّد طلحه و زبیر و .« الخمیس و اصحاب مینامید
عایشه از حکومت علی(ع)، مطلقاً دخالتی در ایجاد شیعه ندارد. 5. طه حسین: متن آنچه دکتر طه حسین بیان کرده، اینگونه است:
شیعه به معنی دقیق کلمه، آنطور که نزد فقها و متکلّمان و مورخّان معروف است، در زمان علی(ع) یافت نمیشد و بعد از مرگ او، »
به مدّت کمی به وجود آمد. کلمۀ شیعه در زمان علی ع)، معنی لغوي قدیمی را که در سورههاي قصص و صافات آمده است،
داشت: و دخل المدینۀ علی حین غفلۀ من أهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوّه فاستغاثه الّذي من شیعته
علی الّذي من عدوّه فوکزه موسی فقضی علیه 19 . و إنّ من شیعته لإبراهیم. 20 کلمۀ شیعه در این دو آیه و آیات دیگر از این دست،
به معناي فرقهاي از پیروان و انصار است؛ آنهایی که موافق رأي و روش کسی یا گروهی عمل میکنند. مردي که شیعۀ موسی بود،
فردي از بنی اسرائیل بود و مردي که از دشمنان موسی بود، از مصریان بود. به این طریق مفسّران قدما، که تفسیر را از فقهاي
به معناي پیرو سنّت، راه و رأي او و متدیّن به دین او گرفتهاند. ،« ابراهیم شیعۀ نوح بوده است » اصحاب نبی گرفتهاند، این آیه را که
همانگونه که دستۀ دیگر از مفسّران نیز میگویند که شیعۀ علی(ع) در زمان خلافت او، همان اصحاب او بودند که با او بیعت
کردند و پیرو رأي او شدند. با این نظر، شیعه نبودن و بودن مساوي است با کسی که با او جنگیده است یا با او نجنگیده است. لفظ
شیعه در زمان علی تنها منحصر به اصحاب او نمیشده است و براي معاویه نیز شیعیانی بوده که آنها افرادي از شام و دیگر شهرها
به این ترتیب در زمان علی(ع)، لفظ شیعه به معنی معروف نزد » : طه حسین در ادامه گفته است .« بودند که از او پیروي میکردند
فقها و متکلّمان در آن زمان نبوده، بلکه دلالت به معنی قریب آن میکرده است و در آن معنی در قیاس با همۀ دشمنان استعمال
میشده است. ن ّ ص ی قدیمی نمیشناسم که در آن لفظ شیعه به علی ع) قبل از وقوع فتنه اضافه شده باشد. بنابراین براي علی(ع) قبل
و به طور کلّی میتوان گفت که » : او اضافه کرده است .« از وقوع فتنه، شیعهاي که نسبت به بقیۀ امت ظاهر و ممتاز باشند، نبوده است
21 . بنا به آنچه « براي علی ع) شیعهاي ممتاز از امت، قبل از فتنه وجود نداشته است که فقها و متکلّمان در اثناي حکومت او بشناسند
طه حسین بیان کرده، بعضی اشکالات وارد است: اوّلاً، گفتۀ او که، شیعه به معنی دقیق نزد فقها، متکلّمان و مورّخان در زمان
زندگی علی ع) یافت نمیشود و بعد از وفات او به مدّت کمی پیدا شده است، خالی از تأمّل نیست. حقیقت مطلب این است که
شیعه به معنی واقعی در زمان رسول خدا(ص) پیدا شد و بزرگان صحابه، خود را به امامت امیرمؤمنین ع) معتقد میدانستند. به علاوه
آن دسته از احادیث نبوي که در آن به فضیلت شیعیان امام ع) و منزلت و کرامت آنها نزد خداي متعال اشاره شده، مؤیّد این
حقیقت است. ثانیاً، او بیان کرده که در نصوص قدیمی، قبل از وقوع فتنه، نسبت شیعه به علی ع) وجود نداشته است. امّا ما تعدادي
از نصوص نبوي را که در آن لفظ شیعه به امام علی ع) اضافه شده و پیروان امام ع) و صفات کریمهاي از آنها را بیان کرده است،
صفحه 28 از 50
نقل کردیم. فقط میتوان گفت که ایشان تحقیقی از مصادر حدیث نکرده است تا از آن مطلع شود. ثالثاً، او ذکر کرده که براي امام
ع) شیعۀ خاص و متمایزي قبل از فتنه و بعد از آن و در اثناي خلافت ایشان نبوده است و این نیز جاي تأمّل دارد. براي امام ع)
شیعیان مشخّصی وجود داشت و آنها از بزرگان اسلام و مشاهیر صحابه مثل صحابی جلیل القدر، عمّار بن یاسر، ابوذر، حجر بن
عدي، میثم تمّار، رشید هجري و غیر آنها بودند که سید محسن عاملی در دایرةالمعارف خود اعیانالشیعه اسامی آنها را بیان
کرده است و بیشتر آنها با امام علی ع) در واقعۀ صفّین بودند؛ از انصار هشتاد و هفت نفر، از آنهایی که در بیعت رضوان حاضر
بودند نهصد نفر و مجموع صحابهاي که با او بودند، دو هزار و هشتصد نفر. بنابر آنچه عاملی ذکر کرده، در واقع براي امام ع)
شیعیانی متمایز و معروف به ولایت او وجود داشته است. 6. برنارد لویس: نظر برنارد لویس مستشرق در این باره چنین است:
تأسیس شیعه بعد از کشته شدن امیرالمؤمنین ع) و شهادت امام حسین ع) بوده است و این دو نفر، در پیدایش تشیع انقلابی به رنگ »
این رأي هم موثّق نیست؛ زیرا همانگونه که ما اشاره کردیم، تشیع در زمان رسول خدا(ص) ظاهر شد و .« مهدویّت تأثیر داشتهاند
انتشار آن در زمان خلافت امیرمؤمنین ع) بود. مردم عدالت او و بیرغبتیاش به لذّات دنیا و بناي او را در مصلحت عامّه دیدند.
احاطۀ کاملش به جمیع علوم و معارف، او را مبدل به مدرسۀ درخشانی کرد؛ مملوّ از چیزهایی که انسان با آن ارتقا مییافت. امام
علی ع) به بیشتر مسلمانان ثابت کرد که وارث کمالات و علوم انبیا(ع) است. مالک اشتر خطاب به مردم میگوید: اي مردم، این
[امام علی ع)] وصی اوصیا و وارث علم انبیا است 22 . همچنین از مهمترین اسباب در انتشار تشیع و اشاعۀ آن در بین مسلمانان،
شهادت ریحانۀ رسولالله ص)، امام حسین ع) بود؛ کسی که بر طاغوت زمانش یزید بن معاویه خروج کرد تا با این کار، حکومت
قرآن و عدالت اسلام را برقرار کند؛ خیرات خدا را بین فقرا و بدبختان جهان انتشار دهد؛ به تمام عوامل شکست و تخلّف در عالم
عربی و اسلامی پایان دهد و در این راه و به خاطر هدف مقدسش، به صورت وحشتناکی که تاریخ نمونۀ آن را در قساوت به خود
ندیده است به شهادت رسید و از ترس آن، وجدان عالمی متزلزل شد و بیشتر مردم با حسرت و اندوه به تشیع و ایمان به مبادي
، اهلبیت(ع) گردن نهادند. باقر شریف القریشی سید محمد صالحی ماهنامه موعود شماره 89 پینوشتها: 1. مجمع الزوائد، ج 9
3. کنوز . 2. صواعق المحرقۀ، ص 93 ؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 131 . ص 131 ؛ کنوز الحقائق، ص 188 ، الاستیعاب، ج 2، ص 457
. 6. الدرّ المنثور. 7. همان. 8. طبقات الشیعۀ، فضائل الشیعۀ. 9 . 5. الصواعق المحرقۀ، ص 96 . 4. همان، ص 82 . الحقائق، ص 92
.13 . 12 . الزینۀ ورقۀ، ص 205 ؛ والاختصاص، ص 6 . 11 . الزینۀ ورقۀ، ص 205 . 10 . فرق الشیعۀ، ص 15 . المقالات و الفرق،ص 15
17 . الفرق . 15 . العبر. 16 . الفصل فی الملل والنحل، ج 2، ص 80 . أصل الشیعۀ و أصولها. 14 . زندگی امام صادق(ع)، ج 7، ص 181
21 . الفتنۀ . 20 . سورة صافات، آیۀ 83 . 19 . سورة قصص، آیۀ 15 . 18 . الفهرست، ص 175 . المتفرقۀ بین أهل الذیغ والزندقۀ، ص 6
. 22 . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 151 . الکبري، ص 603 ، ج 2، ص 601
امامان(ع)، پایههاي توحید
خداوند شما (اهل بیت » : سخنرانی آیتالله سید محمد ضیاءآبادي در زیارت جامعۀ کبیره از امام هادي(ع) نقل شده است
و این جزء معتقدات شیعه است. ما وظیفه داریم خدا را به .« پیامبر(ص)) را ارکان توحید و گواه بر آفریدگانش قرار داده است
یگانگی بشناسیم و تنها او را بپرستیم و معتقد به این باشیم که رکن شناختن او به وحدانیّت و عبادت او، اعتقاد به امامت و ولایت
اهل بیت رسالت(ع) است. این رکن توحید بودن امامان(ع) معانی لطیف و عمیقی دارد که شاید طرح آن معانی در محافل عمومی
چندان به صلاح نباشد! همین قدر کافی است که بفهمیم اقرار به وحدانیّت خدا و عبادت او وقتی مؤثّر در سعادت و نجات ما در
عالم آخرت خواهد بود که مبتنی بر اقرار به امامت و ولایت ائمّۀ دین(ع) باشد وگرنه صِ رف تحقیقات عمیقِ توحیدي داشتن و
عالیترین مطالب عرفانی را به زبان گفتن و عملًا هم ریاضیتهاي عبادي متحمّل شدن اثري در سعادت آدمی نخواهد داشت. به
صفحه 29 از 50
این حدیث قدسی 1 از حضرت امام صادق(ع) توجّه فرمایید، آن حضرت از پدران بزرگوارش از رسول خدا(ص) از جبرئیل
امین(ع) نقل کرده که خداي متعال فرمود: کسی که شهادت به اینکه جز من معبودي نیست، ندهد؛ یا شهادت به این مطلب بدهد،
ولی شهادت به اینکه محمد(ص) بنده و رسول من است، ندهد؛ یا به این هم شهادت بدهد، ولی به اینکه علیبن ابیطالب خلیفۀ من
بر بندگان من است، شهادت ندهد؛ یا به این هم شهادت بدهد، به اینکه امامان از فرزندان علی حجّتهاي من هستند، شهادت
ندهد؛ چنین آدمی، نعمت مرا منکر شده، عظمت مرا کوچک شمرده و به آیات و کتب و رسل من کفر ورزیده است. چنین
شخصی اگر رو به من بیاورد من [در به روي او میبندم و] ممنوعش میکنم. اگر از من چیزي بخواهد، محرومش میسازم و اگر
من هرگز به » مرا بخواند جوابش نمیدهم و اگر امید به من داشته باشد، ناامیدش میکنم و این کیفري است که من به او میدهم. 2
3 لازمۀ توحید، اعتقاد به ولایت امامان(ع) در نظام تشریع، اعتقاد به وحدانیّت خداوند در الوهیّت و اعتقاد به .« بندگانم ستم نمیکنم
رسالت رسولان او از آدم تا خاتم، باید توأم با اعتقاد به ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) و یازده فرزند معصومش(ع) باشد. تمام این
اعتقادات باید همانند حلقههاي زنجیر به هم متّصل باشند. اگر یکی از اینها از قلم بیفتد، تمام آنها از قلم افتاده است. چنانکه در
اما کنار آن علی ،« لاالهالاالله محمّد رسولالله » : حدیث قدسی هم خواندیم، اگر انسان صدهزار سال عمر کند و علیالدّوام بگوید
است. توحید خدا « و ارکاناً لتوحیده » ولیالله نباشد توحید نخواهد بود و روي نجات و سعادت نخواهد دید! این یکی از معانی
همچون بنا و ساختمانی است که ارکان و پایههاي آن امامان معصوم(ع) هستند و بدیهی است که با فرو ریختن پایه و ستون،
ساختمان نیز فرو میریزد، یعنی با کنار رفتن امامت علی و آل علی(ع) نیز توحیدي باقی نمیماند. حدیث معروف منقول از وجود
اقدس امام ابوالحسنالرضا(ع) که در نیشابور بیان فرمودند، در مقام بیان همین حقیقت میباشد که خدا فرموده است: کلمۀ
لاإلاإلاّالله حصنی فمن قالها، دخل حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی. کلمۀ لاإلهإلاالله (کلمۀ توحید) قلعۀ محکم من است؛
هر که آن را بگوید[معتقد به آن باشد]، داخل قلعۀ من شده است و هر که داخل قلعۀ من بشود از عذاب من ایمن شده است. بعد،
امام(ع) فرمودند: بشروطها و أنا من شروطها کلمۀ توحید شروطی دارد و من [از آن نظر که امام معصوم منصوب از جانب خدا
هستم] از جملۀ شروط آن میباشم. یعنی اعتقاد به ولایت و امامت، شرط لازم و رکن تحقّق حقیقت توحید است. حدیثی نیز از
امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که فرمود: لاإلاإلاالله شرطهایی دارد! من و ذریّهام از شرطهاي آن میباشیم. یعنی اعتقاد به ولایت من و
ولایت امامان معصوم از فرزندان من، شرط تحقق توحید است. احتمالًا شرط اوّل، التزام واقعی به اعتقاد به وحدانیّت خدا، شرط
دوم، اعتقاد به نبوّت ختمیّه حضرت محمّد مصطفی(ص) و شرط سوّم اعتقاد به ولایت و امامت امام معصوم منصوب از جانب خدا
میباشد. سند طلایی حدیث سلسلۀ الذهب: تذکر این نکته هم مناسب است که حدیث نیشابور حضرت امام رضا(ع) به حدیث
یعنی طلا. در توجیه این نام گفتهاند: چون تنها حدیثی است که سلسلۀ راویان آن همگی « ذهب » . سلسلۀالذهب معروف شده است
امامان معصوم(ع) میباشند، از این جهت داراي سند طلایی است و هیچ حدیثی از این جهت به پاي این حدیث نمیرسد و این
درخشندگی را نشان نمیدهد! راویان سایر احادیث تا به امام برسد افراد عادي میباشند امّا راویان این حدیث از امام
است و « حدیث توحید » ابوالحسنالرّضا(ع) آغاز شده و به خداوند عزّوجلّ رسیده است. حدیث دیگري هم داریم که قرین همین
آن را هم مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرّضا از امام رضا(ع) نقل میکند، منتها چند جملهاي در آنجا اضافه دارد تا به
اینجا میرسد: از پیامبر(ص) از جبرئیل از میکائیل از اسرافیل از لوح از قلم روایت شده است که فرمودند: خداوند عزّوجلّ فرمود:
ولایت علیبن ابیطالب حصار و قلعۀ مستحکم من است. هر که وارد آن شود، از عذاب من در امان است. امتیاز ویژة حدیث
سلسلۀالذهب: مرحوم نراقی در خزائن از سیّد جزائري نقل میکند که در زهر الرّبیع پس از نقل این حدیث میگوید: این حدیث را
با این سند بر هر مریضی بخوانند شفا پیدا میکند، و اگر به کسی که بر اثر بیماري صرع بیهوش شده است بخوانند به هوش میآید،
این عمل مکرراً » : و اگر آن را بنویسند و در میان آبی بشویند و به دردمندي بدهند که بنوشد، دردش آرام میگیرد. وي میگوید
صفحه 30 از 50
البته صحّت این مطلب به عهده جزائري است). به تناسب مقام، حدیثی از سفینۀالبحار محدّث قمی عرض ) .« تجربه شده است
میکنیم. ایشان نقل میکنند: امام مجتبی(ع) در سنّ کودکی مریض شد. حضرت صدّیقۀ کبري(س) نور دیدهاش را که تب شدید
« ف» داشت، بغل کرد و نزد پیامبر اکرم(ص) آورد. در آن موقع جبرئیل امین نازل شد و گفت: یا رسولالله! تمام سورههاي قرآن
است. تنها سوره اي که این حرف را ندارد سورة حمد است، لذا شما این سوره را که حرف آفت « آفت » دارد که از حروف کلمۀ
در آن نیست؛ چهل بار بر آب بخوانید و به بدن کودکتان که تب دارد بپاشید؛ شفا خواهد یافت. همین کار را کردند و کودك در
قلهوالله » همان لحظه شفا پیدا کرد و شاید براي همین است که براي شفاي مریض میگویند یک حمد تنها بخوانید؛ چون سورة
دارد. ارزش اعتقاد به ولایت اهل بیت(ع) گفتیم، اهل بیت اطهار(ع) ارکان توحید خدا هستند و انکار ولایت آن « ف» « احد
بزرگواران در واقع انکار توحید خداست. ما وقتی ارزش اعتقاد به ولایت اهلبیت(ع) را میفهمیم که نگاهی به عقاید نامعقول
فرقههاي مخالف مذهب دربارة خدا و پیامبر اکرم(ص) بیفکنیم که چگونه بر اثر دور افتادن از مکتب اهل بیت به گمراهی فکري و
اعتقادي مبتلا شدهاند. از باب نمونه دربارة خدا اعتقاد دارند که خداوند در روز قیامت با چشم سر دیده میشود و ساق پاي خود را
بالا میکشد و آیۀ: یوم یکشف عن ساق.ٍ 4 را این طور معنا میکنند! آقاي تیجانی سماوي که قبلًا سنی بوده و سپس شیعه شده در
من در یکی از کشورهاي عربی وارد مسجدي شدم، و با » : کتاب معروف خود، آنگاه هدایت شدم که کتاب خوبی است، میگوید
جماعت نماز خواندم. پس از نماز، امام جماعت براي مردم صحبت کرد و ضمن صحبتش گفت: خداوند دو چشم، دو دست و
صورت دارد! من اعتراض کردم مگر خدا جسم است که چشم و دست و صورت داشته باشد؟! گفت: مگر شما قرآن نخواندهاي
که: و قالتالیهود یدالله مغلولۀٌ غلّت أیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان. 5 یعنی خدا هر دو دستش باز است. پس خدا دو
دست دارد که باز است! مگر در قرآن نخواندهاي که: و اصنع الفلک بأعیننا. 6 [خدا به نوح(ع) گفت:] مقابل چشم من کشتی بساز.
پس خدا چشم دارد و همچنین فرموده است: کلّ من علیها فانٍ و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و الإکرام 7 همه چیز فانی میشود، تنها
صورت خدا باقی میماند. گفتم: آقاي عزیز! در تمام اینها معانی مجازي مراد است نه معانی حقیقی الفاظ. ما در قرآن استعمال
مجازي فراوان داریم؛ استعارات و کنایات داریم. معانی حقیقی در این موارد، مراد نیست که خدا چشم و صورت و دست داشته
باشد. گفت: خیر، در قرآن استعمال مجازي نیست و همه جا معناي حقیقی مراد است. گفتم: اگر این است پس، و من کان فی هذه
أعمی فهو فی الآخرة أعمی و أضلّ سبیلا؛ 8 هر که در دنیا کور باشد در عالم آخرت هم کور خواهد بود. آیا واقعاً همین طور
« چشم خدا » . کنایه از قدرت خداست « دست خدا » . است؟! گفت: نه. گفتم: پس معلوم میشود در قرآن استعمال مجازي هست
مقصود ذات خداست نه صورت خدا و گرنه: کلّ شیءٍ هالکٌ إلاّ وجهه. 9 چه « وجه خدا » . کنایه از حضور خدا در همه جاست
معنایی خواهد داشت؟ آن طور که شما میگویید، معنا این میشود: همه چیز حتّی چشم و دست خدا هم از بین میرود و تنها
صورت خدا باقی میماند! آیا صورت بی چشم براي کسی تصوّر دارد؟ تمام این انحرافات از آنجا نشأت گرفته که از خاندان
عصمت(ع) دور افتادند. لسان قرآن را کنار گذاشته و خواستهاند خودشان در اقیانوس بیکران قرآن وارد شوند و چیزي بفهمند و به
این ضلالتها مبتلا گشتهاند و لذا ما میگوییم: ارکان، ستونها و پایههاي دین و توحید و قرآن شما اهل بیت رسول ص) هستید. تا
دست به دامن شما نزنیم، نه خدا را میشناسیم و نه پیامبر و نه قرآن را و در نتیجه نه دنیا داریم و نه دین و نه آخرت! اهلبیت(ع)
شاهد بر اعمال مردم در ادامه، در زیارت جامعه کبیره گواهی میدهیم: ... و شهداء علی خلقه خداوند، شما اهلبیت رسالت را
شاهد بر خلق خود قرار داده است و هم اکنون از تمام افکار، نیّات و اعمال ما آگاه میباشید و روز قیامت هم شهادت به آن خواهید
داد. چون هستید، روز قیامت هم شهادت به شاهد آن خواهید داد. زیرا اگر در حال حاضر، شاهد اعمال نباشند، چگونه میتوانند
روز قیامت شهادت به آن بدهند؟ کسی که در حین وقوع عمل تحمّل شهادت نکرده است، نمیتواند در حضور قاضی اداي
شهادت بنماید. پس هماکنون امام عصر(ع) مجلس ما را میبیند، سخنان ما را میشنود و از نیّات ما آگاه است؛ وگرنه چگونه
صفحه 31 از 50
میتواند در روز قیامت در محضر خدا شهادت بدهد که در فلان شب، در فلان مکان جمعیتی با این خصوصیّات تشکیل مجلسی
دادند و چنین و چنان گفتند و شنیدند و هر کدام داراي چنین نیّتی بودند. در زیارتشان میخوانیم: من اعتراف میکنم: تو اي حجّت
خدا! میبینی که من کجا نشستهام و میشنوي که چه میگویم و میدانی که چه فکر میکنم [و روز قیامت هم به تمام اینها شهادت
خواهی داد]. حضرت امام رضا(ع) ضمن بیان نشانههاي امام معصوم میفرماید: امام، مؤیّد به روحالقدس است و بین او و خدا
عمودي از نور قرار دارد که اعمال بندگان را در آن ستون نوري مشاهده میکند. 10 عبدالله بن زیّات خدمت امام رضا(ع) عرض
کرد دعایی دربارة من و خانوادهام بفرمایید. امام فرمود: آیا مگر من دعا نمیکنم؟ به خدا قسم اعمال شما در هر شب و روزي به من
عرضه میشود. 11 تشرّف گروهی از جنّیان به محضر امام باقر(ع) سعدالاسکاف میگوید، به خانۀ امام باقر(ع) رفتم. اذن دخول
طلبیدم. خادم گفت: اندکی تأمّل کن، جمعی از برادران شما شرفیاب حضور امام هستند، آنها بروند و بعد شما داخل شوید. چندي
نگذشت دیدم دوازده نفر از محضر امام بیرون آمدن با قیافههاي خاصَّ و لباسهاي مخصوصی که براي من نامأنوس بودند! سلام
« اینان گروهی از برادران جّن شما بودند » : کردند و رد شدند. من داخل شدم به امام عرض کردم: افراد ناشناسی دیدم. فرمودند
آري؛ آنها هم مثل شما براي فهمیدن حلال و حرامشان نزد ما » : عرض کردم: آقا مگر آنها براي شما ظاهر میشوند؟! فرمود
12 مالک جهنی میگوید، خدمت امام باقر(ع) نشستهبودم. پیش خود فکر میکردم که راستی خداوند چه عظمتی و چه .« میآیند
اي مالک! » : کرامتی به امام داده و او را حجّت بر خلقش قرار داده است. امام(ع) از فکر من آگاه شد و رو به من کرد و فرمود
دیگري میگوید، میان مکّه و مدینه میرفتم. در بیابان بیآب و علف و گیاه حجاز .« مطلب بزرگتر از آن است که تو میاندیشی
از دور شبحی دیدم که به سمت من میآید؛ امّا گاهی ظاهر و گاهی غایب میشود! تا اینکه نزدیک شد و دیدم کودکی در سنّ
گفتم: به .« از جانب خدا » : هفت یا هشت ساله است. تعجّب کردم. به من سلام کرد، جواب دادم و گفتم: از کجا میآیی؟ گفت
گفتم: زاد و توشهات چیست؟ .« پاهاي من » : گفتم: آخر راحله و مرکبت کو؟ گفت «.[ به سوي خدا [میروم » : کجا میروي؟ گفت
گفتم: روشنتر بگو. .« من از عربم » : گفتم: تو که هستی؟! گفت !« مولاي من » : گفتم: همسفرت کیست؟ گفت .« تقواي من » : گفت
گفتم: روشنتر. گفت: از علویّونم. بعد چند بیت شعر خواند از جمله این .« از هاشمیّونم » : گفتم: روشنتر: گفت .« از قریشم » : گفت
دو بیت: ما فاز من فاز إلا بنا و ما خاب من حُبّنا زادُه و من کان غ?اصِ باً حقّنا فیوم القیامه میعاده هر کس رستگار شده به برکت ما
رستگار شده است. هر کس محبّت ما را در دل دارد، به هلاکت نخواهد افتاد. هر کس حقّ ما را غصب کند، وعدهگاه او روز
من محمّد بن علیّبن الحسینبن علیّ بن » : قیامت خواهد بود و روي سعادت نخواهد دید. با تعجّب پرسیدم: اسم شما چیست؟ گفت
این را گفت و از چشمم ناپدید شد! دیگر نفهمیدم آیا به آسمان صعود کرد یا به زمین فرو رفت. 13 .« ابیطالب [امام باقر(ع)] هستم
استمداد گرگ بیابان از امام باقر(ع) محمّد بن مسلم نقل میکند، خدمت امام باقر(ع) بودم. به سمت مکّه میرفتیم. من سوار بر
درازگوشی بودم و ایشان سوار بر استر. ناگهان دیدم گرگی از بالاي کوه رو به سمت ما آمد! من سخت وحشت کردم و دیدم
مستقیم به سمت امام باقر(ع) رفت و آن حضرت هم استر را نگه داشت. آن گرگ تا مقابل استر رسید، از پیش رو پرید و دستش را
روي زین استر گذاشت و گردن کشید تا مقابل گوش امام(ع) و بنا کرد همهمه کردن! امام هم سر پایین آورد و مقابل دهان او
گذاشت و بعد از لحظاتی فرمود: برو من انجام دادم. او هم پایین آمد و شتابان رفت! من با تعجّب همراه با وحشت گفتم: آقا این
گفتم: من چه میفهمم؟ خدا و رسول و «؟ فهمیدي چه گفت » : گرگ درنده، کار عجیبی کرد و سبب ترس و وحشت من شد! فرمود
به من گفت: یابنرسولالله! همسر من پشت این کوه درد زایمان گرفته و به دشواري افتاده است. تو از » : حجّتش میفهمند. فرمود
خدا بخواه او را از این دشواري نجات دهد و احدي از نسل من را به احدي از شیعیان تو مسلّط نگرداند. من هم گفتم: تو برو، من
14 آري، امامان اطهار(ع) شاهد بر تمام زوایاي عالم آفرینشاند، و فریادرس تمام درماندگان، .« دعا کردم. او خوشحال شد و رفت
اعمّ از حیوان و انسانند. امیدوارم خداوند این سرمایۀ محبّت به اهلبیت رسول(ص) را که به ما عطا فرموده است، در تمامی مراحل
صفحه 32 از 50
حیات از دنیا، برزخ و محشر بر ما مستدام بدارد. انشاءالله پینوشتها: 1. حدیث قدسی، کلامی از خداست که همانند قرآن
اعجازگونه نباشد. [فرق حدیث قدسی و قرآن این است که قرآن، عین کلام الله است که بر زبان پیامبر(ص) جاري میشود ولی
3. سورة . حدیث قدسی، معرفتی الهی است که به بیان معصوم گفته میشود نه عیناً عبارتِ خدایی.] 2. بحارالانوار، ج 36 ، ص 252
7. سورة رحمن ( 55 )، آیات . 6. سورة هود ( 11 )، آیۀ 37 . 5. سورة مائده ( 5)، آیۀ 64 . 4 سورة قلم ( 68 )، آیۀ 42 . ق ( 50 )، آیۀ 29
11 . کافی، . 10 . کشفالغمّه فی معرفۀ الائمۀ، ج 2، ص 291 . 9. سورة قصص ( 28 )، آیۀ 88 . 8. سورة اسراء ( 17 )، آیۀ 72 . 26 و 27
. 14 . همان، ج 46 ، ص 239 . 13 . بحارالانوار، ج 46 ، ص 270 . 12 . کشفالغمّه، ج 2، ص 138 . ج 1، ص 219
اهل بیت(ع) کیانند؟
مقصود از اهل بیت که در قرآن کریم از هر گونه رذائل و پلیدي مبرّا شدهاند، کیست؟ پاسخ این پرسش را از کلام آیتالله
سبحانی، از اساتید محترم حوزة علمیۀ قم بیان میکنیم. منظور سؤال کننده، این آیۀ مبارکه است که میفرماید: إنّما یرید الله لیذهب
عنکم الرّجس أهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً؛ 1 خداوند میخواهد پلیديها را تنها از شما خانواده دور کند و شما را کاملًا پاك
چیست و عرب این واژه « اهل بیت » لازم است دو مطلب مورد بحث قرار گیرد: اول، اینکه مفهوم « تطهیر » گرداند. براي بررسی آیه
واژة اهل بیت مرکب « اهل بیت » را در چه موردي به کار میبرد؟ دوم، اینکه این آیه در مورد چه کسانی نازل شده است؟ 1. مفهوم
مفهوم هر دو کلمه واضح و آشکار است و براي تشریح آن به نقل سخنان فرهنگ نویسان عرب « بیت » و « اهل » : از دو کلمه است
هر چند عربی است، ولی ورود آن به زبان پارسی و انس ما با این لفظ در طول چند قرن، آن را در « اهل » نیازي نیست، زیرا واژة
ردیف کلمات فارسی درآورده است، و از مجموع استعمالات آن به صورت مضاف میتوان مفهوم آن را چنین توضیح داد: اهل
امر: زمامداران، اهل انجیل: پیروان انجیل، اهل کتاب: پیروان کتابهاي آسمانی، اهل اسلام: پیروان اسلام، اهل الرجل:کسانی که با
مردي پیوند خویشاوندي دارند، اهل بیت: کسانی که در سایۀ پیوند خویشاوندي در خانهاي به صورت مشترك زندگی میکنند،
اهل الماء: موجوداتی که در آب دریا یا کنار آن زندگی میکند. با توجه به موارد استعمال این کلمه میتوان مفهوم این لفظ را به
اهل » شرح زیر بیان کرد: هر انسانی که نسبت به موضوعی (مضاف الیه) یک نوع انتساب یا اختصاص، و الفت و انسی دارد، به آن
.« اهل الرجل اخص الناس به: خصّیصان هر مردي، اهل اوست » : در لسان العرب میگوید « ابن منظور » میگویند، از این رو « آن شیء
مقصود کسانی است که به او وابسته بوده و از اتباع و متعلّقان او به شمار میروند و بر « اهل الرجل » به دیگر سخن، هرگاه گفته شود
اساس این بیان، باید گفت: اهل بیت مفهوم وسیعی دارد که فرزندان و همسران انسان را نیز در بر میگیرد، لذا قرآن به روشنی آن
را در مورد همسر ابراهیم به کار برده و آورده است که فرشتگان خطاب به او گفتند: رحمۀ الله و برکاته علیکم أهل البیت؛ 2 رحمت
اکنون وقت آن رسیده است که مقصود از اهل بیت در آیه تطهیر روشن « اهل بیت » و برکات الهی بر شما خاندان باد. 2. مصادیق
شود. هر گاه دلیلی بر انحصار این مفهوم بر همسر و همسران یا خصوص فرزندان اقامه نشود، باید آن را بر همان معنی وسیع حمل
کرد، ولی قرائن قاطع نشان میدهد که مقصود، پیامبر(ص)، علی، فاطمه و حسن و حسین(ع) است و دیگر افراد را شامل نیست.
نشانۀ جنس یا استغراق نیست، ،« البیت » در واژه « ال » : به خانۀ معینی اشاره دارد « البیت » شواهد و قرائن این گفته عبارتند از: الف
بلکه اشاره به یک خانۀ معهود دارد که مورد عنایت آیه است، زیرا اگر مقصود آیه، خانههاي همسران پیامبر(ص) بود، لازم بود
و لذا آنجا که دربارة آنان سخن میگوید صیغۀ جمع به کار میبرد، نه صیغۀ مفرد و میفرماید: در خانههاي « اهل البیوت » بگوید
خود قرار گیرید و مانند دوران جاهلیت نخست، زیباییهاي خود را آشکار نکنید. 3 در این آیه، هر اتاقی از اتاقهاي زنان
خدا(ص)، خانهاي محسوب شده که متعلق به یکی از همسران او بود، در حالی که در آیه، یک خانۀ مشخص مطرح است و طبعاً
یکی از بیتهاي متعلّق به همسران رسول خدا(ص) است؛ زیرا در این « بیت » باید این یک خانه را معین کنیم. نمیتوان گفت این
صفحه 33 از 50
صورت مفهوم این آیه کاملًا در ابهام فرو رفته و مجمل خواهد بود. گذشته از این دلیلی ندارد که یکی از خانهها را بر هشت خانۀ
دیگر ترجیح دهیم. از این جهت باید این خانه، جدا از خانههاي ازواج رسول خدا(ص) باشد و آن خانه چیزي جز خانۀ فاطمه(س)
نیست که در عین تعلّق به وي، به پیامبر(ص) نیز تعلّق داشت و در آن چهار نفر مشترکاً زندگی میکردند. مؤید این مطلب حدیثی
4 آورده است. او مینویسد: وقتی این آیه نازل شد و پیامبر(ص) آن را در « فی بیوتٍ اذن الله أن ترفع » است که سیوطی در تفسیر آیۀ
بیوت انبیا و پیامبران » : مسجد تلاوت کرد، فردي برخاست و از رسولخدا پرسید: این بیوت با عظمت از آن کیست؟ پیامبر فرمود
در این هنگام ابوبکر برخاست و در حالی که به خانه فاطمه و علی(ع) اشاره کرد، گفت: آیا این خانه نیز از آن خانههاست؟ .« است
5 ب مذکر بودن ضمایر: قرآن در سورة احزاب از آیۀ 29 تا آیۀ 34 پیرامون همسران .« آري، از برترین آنهاست » : پیامبر(ص) فرمود
پیامبر(ص) بحث و گفتوگو میکند و در تمام آیات، ضمایر مربوط به همسران پیامبر(ص) را مطابق قواعد ادبی مؤنث میآورد،
در این مورد بیش از بیست ضمیر مؤنث به کار میبرد ولی هنگامی که به آیه مورد بحث که در ذیل آیه 33 قرار دارد میرسد،
در این « یطهّرکم » و « عنکم الرّجس » : لحن سخن دگرگون میشود و مخاطب عوض میگردد، ضمایر را مذکر میآورد و میگوید
صورت باید دقت کرد که هدف از این دگرگونی چیست؟ این دگرگونی جز این نیست که آیه دربارة غیر آن گروه (زنان) نازل
چیست و چرا در اثناي گفتوگوي با همسران، ناگهان « تداخل » شده، هر چند در سیاق آیات مربوط به آنها آمده است. اینکه علت
طرف خطاب دگرگون میشود و مطلب مربوط به غیر آنان به میان میآید و آنگاه، بار دیگر به بحث پیرامون همسران باز میگردد
را در جاي دیگري مورد بحث قرار خواهیم داد. 3. اهل بیت(ع) به بیان پیامبر(ص) روایات متواتر از پیامبر(ص) نشان میدهد که در
این آیه، جز خود پیامبر(ص) و ساکنان خانۀ فاطمه، احدي مقصود نیست، و این روایات را گروهی از صحابه از پیامبر(ص) نقل
کردهاند که برخی از آنها عبارتند از: ابوسعید خدري، انس بن مالک، ابواسحاق، واثلۀ بن الاسقع، ابوهریره، ابوالحمراء، سعد بن ابی
وقاص، عایشه، ام سلمه، ابن عباس. مضمون احادیث حاکی است که پیامبر گرامی(ص) براي روشن کردن مقصود از اهل بیت، دو
کار معین انجام داده است که هر کدام در نوع خود قابل توجه است: 1. کسا و عبا و یا قطیفهاي بر سر پنج تن افکند و ام سلمه را که
قصد ورود به زیر کسا داشت، از دخول تحت کسا بازداشت و این جمله را فرمود: خدایا اینان اهلبیت من میباشند، پروردگارا
پلیدي را از آنان دور ساز. 2. به مدت هشت ماه و یا بیشتر، موقع رفتن به مسجد براي گزاردن نماز صبح، به خانه حضرت زهرا(س)
میرفت و آنان را براي نماز دعوت میکرد و آیه مذکور را تلاوت مینمود. بنابراین پیامبر(ص) با این دو عمل، کاملًا مصادیق آیه
را تعیین فرموده است. اینک به صورت فشرده، به ترجمه و نقل برخی از احادیث میپردازیم: ابوسعید خدري میگوید: رسول
الله(ص) فرمود: این آیه درباره من، علی، فاطمه، حسن و حسین فرود آمده است. ام سلمه میگوید: این آیه در خانۀ من نازل
گردید. همان روز زهرا(س) غذایی به حضور پیامبر(ص) آورد، پیامبر(ص) فرمود: برو پسرعمویت علی و دو فرزند خود را بیاور،
زهرا(س) در حالی که دست فرزندان خود را گرفته بود و علی(ع) نیز پشت سر او حرکت میکرد وارد محضر رسول خدا(ص) شد.
پیامبر(ص)، حسنین(ع) را در آغوش خود گرفت و علی(ع) در سمت راست پیامبر(ص) و دخت او در سمت چپ او نشستند و هر
پنج نفر مشغول خوردن غذایی شدند که دخت گرامی پیامبر(س) آماده کرده و به حضور پیامبر(ص) آوردهبود، ناگهان فرشتۀ وحی
نازل شد و آیۀ تطهیر فرود آمد. در این موقع، پیامبر(ص) عبایی را که شبها آن را به روي خود میکشیدند، برداشت و همه را زیر
آن کسا قرار داد و دست خود را از زیر کسا بیرون آورده و به آسمان اشاره کرد و سه بار فرمود: پروردگارا، اینان اهل بیت من
میباشند. پروردگارا پلیدي را از آنان دور ساز. من با شنیدن این جمله خواستم زیر کسا درآیم و مشمول چنین فضیلتی گردم. از
این جهت گوشۀ کسا را بالا زدم تا به آنان ملحق شوم، پیامبر(ص) آن را از دست من کشید، گفتم اي رسول خدا! آیا من از
اهلبیت تو نیستم؟ پیامبر(ص) بدون اینکه یکی از دو طرف قضیه را تصدیق کند، فرمود: تو زن نیکی هستی و از همسران پیامبر
میباشی. مضمون حدیث که در کتابهاي حدیث و تفسیر نقل شده، همگی بیانگر آن است که مفاد آیه از خصایص این پنج نفر
صفحه 34 از 50
است و غیر آن پنج تن، حتی بهترین و پاكترین همسران او در این فضیلت شرکت ندارند. رسول گرامی(ص) به روایتی 40 روز،
به روایت دیگر 8 ماه، و به روایت سوم، 9 ماه، هنگامی که براي گزاردن نماز صبح به مسجد میرفت، به در خانۀ علی(ع) میآمد و
میگفت: الصّلاة، الصّلاة، إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً. 6 آیا با توجه به این روایات باز میتوان
براي آیه، تفسیر دیگري جست؟ تنها سئوالی که باقی میماند این است که چرا آیه تطهیر در لابهلاي آیات مربوط به همسران
پیامبران آمده است؟ پاسخ آن این است که گاهی قرآن در حالی که دربارة موضوعی سخن میگوید، آن را رها کرده و به
موضوعی میپردازد و اندکی بعد، دیگر بار به همان موضوع نخست برمیگردد که یک نمونه آن را نقل میکنم. در داستان
حضرت یوسف(ع)، آنگاه که پرده از خیانت همسر عزیز برافتاد، و شوهر از جریان آگاه شد، عزیز رو به همسر خود میکند و
میگوید: گفت: این کار مکر شما زنان است و حیلههاي شما بزرگ است. 7 در حالیکه با همسر خود سخن میگوید ناگهان
خطاب را به یوسف متوجه میکند و میگوید: یوسف از او درگذر، و تو اي زلیخا! نیز از گناهی که انجام دادهاي استغفار کن،
تو از خطاکاران بودهاي. 8 و اما اینکه چرا این کار انجام گرفته و لابلاي گفتوگو دربارة زنان پیامبر(ص) مسئلۀ اهل بیت(ع) آمده
است، در اینجا دو علت باعث این کار شده است: 1. خدا در حالیکه دربارة زنان پیامبر(ص) سخن میگوید و گاهی آنها را تهدید
میکند و میگوید: اي زنان پیامبر(ص) هر یک از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود، و این
براي خدا آسان است. 9 در این شرایط با مطرح کردن اهل بیت(ع) و کمالات آنان میخواهد اعلام کند که این خاندان براي شما
بهترین الگو هستند، چه بهتر اینکه زندگی آنان، سرخطّ زندگی شما باشد. 2. بسیاري از مسلمانان صدر اسلام دربارة علی(ع) و
خاندان او کاملًا حساسیت داشتند، هیچ قبیله و عشیرهاي نبود که فردي از آنان به دست امام در غزوههاي اسلامی کشته نشده باشد،
و لذا بسیاري از آنان از امام سخت دلآزرده و ناراحت بودند، و این نوع بغض و کینه، پس از درگذشت پیامبر آشکار شد و
گروههاي زیادي به نوعی از امام و خانوادة او انتقام گرفتند. به خاطر چنین حساسیتی پیامبر(ص) به فرمان خدا، آیۀ مربوط به
طهارت و عصمت این خاندان را در لابلاي آیات مربوط به همسران پیامبر قرار داد تا تجلّی زیادي نداشته باشد. آنگاه براي اینکه
ایجاد اشتباه نکند، از طریق سنّت و حدیث به توضیح مفاد این آیه پرداخت و پرده از مقصد حقیقی آیه برداشت. این جریان درست
مانند این است که افراد خردمند و با تجربه، اشیاي بسیار قیمتی و گرانبها را در درون خانه در میان اشیایی قرار میدهند که براي
بیگانه چندان جلب توجه نکند، هر چند خود اهل خانه از درون آگاه هستند. این بحث را با نقل روایتی به پایان میرسانیم: ترمذي
در صحیح خود از سعد وقاص نقل میکند که در ماجراي مباهله، پیامبر(ص)، علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) را خواست و
وي در بخش دیگري از صحیح خود آورده است که پیامبر(ص)، حسن و .« پروردگارا، اینان اهل (خاندان) من هستند » : گفت
حسین و علی و فاطمه(ع) را با پارچه پوشانید و فرمود: خدایا، آنان اهل بیت من هستند، خدایا پلیدي را از آنان دور ساز و آنان را
به نحو خوبی، پاکیزه گردان. امّسلمه عرضه داشت: اي پیامبر خدا! من هم از آنان هستم؟ فرمود: تو بر جاي خود باش (وارد کسا
.3 . 2. سورة هود ( 11 )، آیۀ 74 مشو) تو زن خوبی هستی. 10 ماهنامه موعود شماره 89 پینوشتها: 1. سورة احزاب ( 33 )، آیۀ 33
5. الدر المنثور، ج 6، ص 203 ، تفسیر سورة نور؛ روح المعانی، ج 18 ، ص . 4. سورة نور ( 24 )، آیۀ 36 . سورة احزاب ( 33 )، آیۀ 33
- 7 و تفسیر الدر المنثور ج 5، صص 198 - 6. درباره آگاهی از منابع حدیث یاد شده در متن به تفسیر طبري، ج 22 ، صص 5 .174
10 . جامع . 9. سورة احزاب ( 33 )، آیۀ 30 . 8. سورة یوسف ( 12 )، آیۀ 29 . 199 مراجعه فرمایید. 7. سورة یوسف ( 12 )، آیۀ 28
.102- الاصول، ج 10 ، صص 101
دانستیهایی دربارة فرهنگ مهدویت
یکی از القاب معروف حضرت مهدي(ع) است. بقیۀالله، یعنی بقیه و بازماندة خلفاي خدا در زمین از انبیا، یا کسانی که « بقیۀالله »
صفحه 35 از 50
خدا به وسیلۀ ایشان بندگانش را باقی میدارد و مورد رحمت قرار میدهد از برخی روایات معصومین(ع) فهمیده میشود که این
از امام هادي(ع) نقل شده « زیارت جامعۀ کبیره » لقب، بر همۀ خاندان رسالت اطلاق میشود و همۀ ایشان بقیۀالله هستند؛ چنانکه در
. است: سلام بر امامان فرا خواننده [به سوي حقّ]، رهبران هدایت، سروران صاحب ولایت، حامیان، اهل ذکر، اولیالأمر، بقیۀالله و .. 1
با اینکه برخی از امامان(ع) خود را به عنوان بقیۀالله معرفی نمودهاند. از جمله هنگامی که حضرت امام باقر(ع) از مسافرت پر ماجراي
شام که به اجبار خلیفۀ مروانی صورت گرفته بود باز میگشتند، نزدیک مدین که رسیدند، مردم به دنبال سمپاشیهاي دستگاه
خلافت، دروازهها را بسته، مانع از ورود آن حضرت و همراهانشان به شهر شدند، حتی از فروختن آذوقه به آنان هم خودداري
نمودند. امام(ع) بر فراز کوهی که مشرف بر شهر بود، بالا رفتند و با صداي بلندي بانگ برآوردند: اي اهل شهري که ساکنانش
ستم پیشهاند! من بقیۀالله هستم. خداوند میفرماید: بقیۀالله براي شما بهتر است، اگر مؤمن باشید. 2 نجمه خاتون، مادر گرامی امام
رضا(ع) نیز نقل میکند: چون فرزندم به دنیا آمد، پسر را در پارچۀ سفیدي پیچیدم و او را به دست پدر گرامیاش دادم. در گوش
بگیر او را. به » : راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و کامش را با آب فرات برداشتند، و او را به من بازگرداندند و فرمودند
3 اما در مجموعۀ روایات اسلامی، این عنوان، یکی از القاب ویژة امام عصر(ع) است. .« درستی که او بقیۀالله عزوجلّ، در زمین است
و آن حضرت(ع) خود را با این عنوان معرفی نمودهاند، و دیگر امامان که خود صاحب این نام بودهاند، آن بزرگوار را خصوصاً
بر زبان رانده میشود، کسی جز آن حجّت پروردگار، در نظر نمیآید. شاید « بقیۀالله » به این عنوان توصیف کردهاند، چنانکه وقتی
بتوان گفت که دلیل مطلب آن باشد که، این حضرت، بقیۀ سایر بقیۀاللهها بوده و پس از حضرتش دیگر بقیۀاللهینخواهد بود. هر
یک از حجّتهاي خدا که از آغاز پیدایش عالم آمدهاند، گرچه حجّت و بقیّۀ خدا بودند، ولی امام زمان ما خاتم اولیا و اوصیاست.
،« بقیۀالله براي شما بهتر است اگر مؤمن باشید » : در سخن مف ّ ص لی از امیر سخن، امام علی(ع) در پاسخ به پرسشی دربارة آیۀ کریمه
آن حضرت فرمودند: آنان [یعنی اولیاي خدا] بقیۀاللهاند، [اما در اینجا] مقصود، مهدي(ع) است که در هنگام پایانپذیري این مهلت
خواهد آمد و زمین را از عدل و داد پر خواهد ساخت، چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. از نشانههاي او، غیبت است و پنهان
بودن، تا آنگاه که طغیان گسترش یابد و انتقام فرا رسد. 4 از دیگر معصومان(ع) نیز سخنان گرانسنگی در این باره نقل شده است.
« امیرالمؤمنین » از آن جمله، از امام صادق(ع) که در پاسخ به پرسشی بدین مضمون که: آیا میتوان به قائم آل محمد(ص) به عنوان
نه! این اسمی است که خداوند حضرت علی(ع) را به آن نامیده و قبل و بعد از او، جز افراد کافر، » : سلام کرد؟ حضرت(ع) فرمودند
عرض کرد: فدایتان شوم؛ پس چگونه باید به آن حضرت(ع) سلام کرد؟ امام(ع) فرمودند: باید .« آن را براي خود به کار نمیبرند
گفت: السّلام علیک یا بقیّۀالله و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند: بقیّةالله خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین. 5 از وجود شریف امام زمان(ع)
در آغاز ولادتشان نیز نقل شده که، به احمدبن اسحاق از وکلاي امام عسکري و امام زمان(ع) و افراد مورد اعتماد خاندان اهل
بیت(ع) فرمودند: من بقیۀالله در زمین او و انتقام گیرنده از دشمنانش هستم. 6 ماهنامه موعود شماره 89 پینوشتها ?: با استفاده از:
3. عیون . 2. اصول کافی، ج 1، صص 471 472 . 1. عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 273 . مجتبی تونهاي، موعود نامه، ص 171
، 6. ماهنامۀ موعود، ش 21 . 5. اصول کافی، ج 1، ص 411 . 4. بحارالانوار، ج 93 ، صص 106 و 119 . اخبارالرضا(ع)، ج 1، ص 20
. ص 54
حاضرجوابی